بعد از گذشت 2 ساعت:
بعد از گذشت 2 ساعت:
سولی: لارای عنترررر... بصه دیگههه.. بیا بریممم
لارا: ببین بز قشنگم.. من باید تو این جشنواره جذاب ترین زن باش..
یهو چشم لارا به یه لباس افتاد..
لارا: ششصصقفعهحجمتلزدپزیسس(ذوق)
سولی نگاه لارا رو دنبال کرد..
سولی: لارااا.. من به کوک قول دادممم.. نگا اون لباسه چقد بازه..
لارا: سولی جون.. سولی قشنگممم.. تروخدااا.. فقط یه باره دیگه... تازه اونی کیوتم که پیشمه اتفاقی نمیوفتههه... تروخدااا(از اون چشم مظلوما)
سولی: پوففف.. باشه.. ولی اگه اتفاقی افتاد..
لارا بدون توجه به حرفای سولی رفت لباسارو حساب کنه..
پرش زمانی=جشنواره
لارا واقعا خیلی جذاب شده بود..
معمولا چون استایل دیگه ای داشت کیوت به نظر می رسید.. اما این لباس خیلی هاتش کرده بود..
سولی یکم نگران بود چون به کوک قول داده بود از لارا مراقبت کنه..
لارا با ذوق به زوج هایی که روی پیست میرقصیدند نگاه میکرد..
(اصن معلوم نی جشنوارس،باره،کلابه، جلسه کاریه... خودم نفمیدم چیشد😂)
لارا: بیا ماهم رقص تانگو بریممم
سولی: زبونتو گاز بگیر دختر.. فک میکنن ما کاپلیم!!
لارا: اییش.. نخواستم بابا..
لارا توجهشو دوباره روی زوج ها جلب کرد...
با برخورد دستی روی شونه اش هول کرد...
ناشناس: لیدی.. افتخار رقص میدی..؟
لارا به مرد روبروش خیره شد.. سرش پایین بود و کلاه داشت بنابراین قیافش خیلی مشخص نبود..
اما تیپ خیلی جذابی داشت.. لارا به سولی نگاه کرد و وقتی دید سولی حواسش نیست از فرصت استفاده کرد..
لارا: با کمال میل مستر..
اون مرد دست لارا رو گرفت و باهم روی پیست رفتند...
لارا: خب.. چیزه من خیلی رقص بلد نیستم..
ناشناس: یادت میدم لیدی..
لحن حرف زدنش یکم لارا رو میترسوند..
ادامه دارد..
سولی: لارای عنترررر... بصه دیگههه.. بیا بریممم
لارا: ببین بز قشنگم.. من باید تو این جشنواره جذاب ترین زن باش..
یهو چشم لارا به یه لباس افتاد..
لارا: ششصصقفعهحجمتلزدپزیسس(ذوق)
سولی نگاه لارا رو دنبال کرد..
سولی: لارااا.. من به کوک قول دادممم.. نگا اون لباسه چقد بازه..
لارا: سولی جون.. سولی قشنگممم.. تروخدااا.. فقط یه باره دیگه... تازه اونی کیوتم که پیشمه اتفاقی نمیوفتههه... تروخدااا(از اون چشم مظلوما)
سولی: پوففف.. باشه.. ولی اگه اتفاقی افتاد..
لارا بدون توجه به حرفای سولی رفت لباسارو حساب کنه..
پرش زمانی=جشنواره
لارا واقعا خیلی جذاب شده بود..
معمولا چون استایل دیگه ای داشت کیوت به نظر می رسید.. اما این لباس خیلی هاتش کرده بود..
سولی یکم نگران بود چون به کوک قول داده بود از لارا مراقبت کنه..
لارا با ذوق به زوج هایی که روی پیست میرقصیدند نگاه میکرد..
(اصن معلوم نی جشنوارس،باره،کلابه، جلسه کاریه... خودم نفمیدم چیشد😂)
لارا: بیا ماهم رقص تانگو بریممم
سولی: زبونتو گاز بگیر دختر.. فک میکنن ما کاپلیم!!
لارا: اییش.. نخواستم بابا..
لارا توجهشو دوباره روی زوج ها جلب کرد...
با برخورد دستی روی شونه اش هول کرد...
ناشناس: لیدی.. افتخار رقص میدی..؟
لارا به مرد روبروش خیره شد.. سرش پایین بود و کلاه داشت بنابراین قیافش خیلی مشخص نبود..
اما تیپ خیلی جذابی داشت.. لارا به سولی نگاه کرد و وقتی دید سولی حواسش نیست از فرصت استفاده کرد..
لارا: با کمال میل مستر..
اون مرد دست لارا رو گرفت و باهم روی پیست رفتند...
لارا: خب.. چیزه من خیلی رقص بلد نیستم..
ناشناس: یادت میدم لیدی..
لحن حرف زدنش یکم لارا رو میترسوند..
ادامه دارد..
۸.۷k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.