part 17
part 17
«دشمن برادرم»
کوک: گونه اترو بوسیدم و گفتم قول میدم حالا پاشو بریم باشگاه نیم ساعت دیگه شروع میشه
ویو ات:
با کوک اماده شدیم و به سمت باشگاه حرکت کردیم بعد 10 مین رسیدیم با کوک از ماشین پیاده شدیم و به سمت جیمین حرکت کردیم و هردو سلام کردیم
جیمین: سلام خوبید
ات: مرسی
کوک: اره مرسی
جیمین: پس ته کجاست
کوک: رفته سر کار
جیمین: اها خب بیاین شروع کنیم
ات: باشه
ویو ات: تو کل وقتی که باشگاه بودم همش به کوک نگاه میکردم اون کیه چه شخصیتی داره ادم خوبیه یا بد چرا همزمان هم دوستش دارم هم ازش متنفرم توی همین فکرا بودم که پام پیچ خوردو افتادم زمین
ات: اخ اه.. ای
ویو کوک:
داشتم ورزش میکردم که متوجه صدایی شدم صدای ات بود پاشودم و سریع رفتم پیشش
کوک: ات ات حالت خوبه
ات: اه کوک درد دارم
ویو ات:
کوک و جیمین سریع اومدن پیشم خیلی درد داشتم کوک منو بغل کرد و گذاشت روی صندلی جیمینم اودم پامو باند پیچی کرد
کوک: حالش خوبه نمیخواد ببریمش بیمارستان؟
جیمین: نه چیزی نیست فقط در رفته
کوک: فقط
جیمین: کوک نگران نباش چیزیش نشده
کوک: ات حالت خوبه (نگران)
ات: اره خوبم
کوک: پاشو بریم خونه
ات: باشه
ویو ات:
اومدم پاشم که نتونستم روی یه پام واسم تعادلمو از دست دادم داشتم میفتادم که کوک سریع کمرمو گرفت چند ثانیه چشم تو چشم بودیم که کل باشگاه گفتن اوووووووو خیلی خجالت کشیده بودم که کوک گفت نمیتونی راه بری
ات: نه
کوک: پس مجبورم
ات: مجبور چی....
بچه ها واسه پارت بعد 10 کامت و 10 تا لایک شرط وگرنه دیگه از پارت بعد خبری نیست یاع😂
«دشمن برادرم»
کوک: گونه اترو بوسیدم و گفتم قول میدم حالا پاشو بریم باشگاه نیم ساعت دیگه شروع میشه
ویو ات:
با کوک اماده شدیم و به سمت باشگاه حرکت کردیم بعد 10 مین رسیدیم با کوک از ماشین پیاده شدیم و به سمت جیمین حرکت کردیم و هردو سلام کردیم
جیمین: سلام خوبید
ات: مرسی
کوک: اره مرسی
جیمین: پس ته کجاست
کوک: رفته سر کار
جیمین: اها خب بیاین شروع کنیم
ات: باشه
ویو ات: تو کل وقتی که باشگاه بودم همش به کوک نگاه میکردم اون کیه چه شخصیتی داره ادم خوبیه یا بد چرا همزمان هم دوستش دارم هم ازش متنفرم توی همین فکرا بودم که پام پیچ خوردو افتادم زمین
ات: اخ اه.. ای
ویو کوک:
داشتم ورزش میکردم که متوجه صدایی شدم صدای ات بود پاشودم و سریع رفتم پیشش
کوک: ات ات حالت خوبه
ات: اه کوک درد دارم
ویو ات:
کوک و جیمین سریع اومدن پیشم خیلی درد داشتم کوک منو بغل کرد و گذاشت روی صندلی جیمینم اودم پامو باند پیچی کرد
کوک: حالش خوبه نمیخواد ببریمش بیمارستان؟
جیمین: نه چیزی نیست فقط در رفته
کوک: فقط
جیمین: کوک نگران نباش چیزیش نشده
کوک: ات حالت خوبه (نگران)
ات: اره خوبم
کوک: پاشو بریم خونه
ات: باشه
ویو ات:
اومدم پاشم که نتونستم روی یه پام واسم تعادلمو از دست دادم داشتم میفتادم که کوک سریع کمرمو گرفت چند ثانیه چشم تو چشم بودیم که کل باشگاه گفتن اوووووووو خیلی خجالت کشیده بودم که کوک گفت نمیتونی راه بری
ات: نه
کوک: پس مجبورم
ات: مجبور چی....
بچه ها واسه پارت بعد 10 کامت و 10 تا لایک شرط وگرنه دیگه از پارت بعد خبری نیست یاع😂
۱۳.۱k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.