Part 4
Part 4
«دشمن برادرم شدم»
ات: میتونم اسمتونو بپرسم
بله من جونگکوک هستم کوک صدام کنید
ات: باشه
کوک: وشما
ات: من ات هستم
کوک: خوشبختم
ات: همچنین
ویو ته:
چیشد اون کوک بود پسره عوضی همجا هستی اشغال(اهمیتی ندادم و و رفتم پیش جیمین از پشت دست گذاشتم روی شونش)
ته: هلوووو
×وای پسر ترسیدم
ته:(خنده) خوبی
×هی ولی چیشده اومدی اینجا
ته: چیزی نیست فقط حوصلم سر رفته بود
×اها کار خوبی کردی اومدی ولی کوک کجاست
ته: ام... چیزه
کوک:(از پشت رفتمو دست گذاشتم رو شونه جیمین) من اینجام
×عه سلام
کوک: سلام
ته: بسه دیگه بیاید شروع کنیم
×شرع کنیم (بلند)
کل باشگاه: بله
×خب اول دو نفر بیان وسط نرمش کنیم ات و کوک بیاید
ات: بله
از:
با کوک رفتیم نرمش کردیم تو کل وقتی که باشگاه بودم نگاه های سنگینیو روی خدم احساس میکردم ولی نمیفهمیدم کیه
ویو ته:
نه نه دوباره عاشق شدم نمیشه امکان نداره من نمیتونم بسه ته یادت رفته دفعه قبلی که عاشق شدی چیشد
پرش زمانی_یک سال قبل:
از دانشگاه اومدم بیرون و مثل همیشه کوکو دیدم که داره با دخترا لاس میزنه اهمیتی ندادم و رفتم سراغ املیا
(املیا دوست دختر ته)
با ماشین رفتم در خونشون تا بیاد بریم کافه
ته: سلام عشقم
(علامت =املیا)
=سلام
ته: باز چیشده
=مکه باید چیزی بشه
ته: من میدونم یه چیزی شده بگو
=خب راستش مامان و بابام یک هفته میرن سفر کاری و من خونه تنهام
ته: اها فهمیدم
(املیا از تنهایی میترسه)
ته: میتونی بیای خونه من
=اخه
ته: حرف نباشه همینکه گفتم
=مرسی عشقم
(ته گونه املیا رو بوس کرد و باهم رفتن خونه)
ویو املیا:
با ته رفتم توی خونه که با کوک مواجه شدم
=ت.. و اینجا چه کار میکنی
کوک: اونکه باید اینو بپرسه منم
(کوک و املیا قبلا توی رابطه بودن)
ته: عااا ببخشید املیا این برادرم کوکه
=اها(باترس)
ته: شما همو میشناسین
کوک: خب راست
=نه از کجا بشناسیم (تند و ضایع)
ته: خب باشه بیاید غذا
ویو املیا:
رفتم نشستم بغل ته و کوک روبه روم بود اه حالا چه کار کنم اون منو میکشه
ادمین: هرسه غذاشونو خردن
ته: بیا بریم اتاقت و نشونت بدم
کوک: امروز خدمتکارا مرخصی بودن تو میزو جمع کن منم املیارو راهنمایی میکنم
ته: اوک
پارت بعد دارای اصمات است
«دشمن برادرم شدم»
ات: میتونم اسمتونو بپرسم
بله من جونگکوک هستم کوک صدام کنید
ات: باشه
کوک: وشما
ات: من ات هستم
کوک: خوشبختم
ات: همچنین
ویو ته:
چیشد اون کوک بود پسره عوضی همجا هستی اشغال(اهمیتی ندادم و و رفتم پیش جیمین از پشت دست گذاشتم روی شونش)
ته: هلوووو
×وای پسر ترسیدم
ته:(خنده) خوبی
×هی ولی چیشده اومدی اینجا
ته: چیزی نیست فقط حوصلم سر رفته بود
×اها کار خوبی کردی اومدی ولی کوک کجاست
ته: ام... چیزه
کوک:(از پشت رفتمو دست گذاشتم رو شونه جیمین) من اینجام
×عه سلام
کوک: سلام
ته: بسه دیگه بیاید شروع کنیم
×شرع کنیم (بلند)
کل باشگاه: بله
×خب اول دو نفر بیان وسط نرمش کنیم ات و کوک بیاید
ات: بله
از:
با کوک رفتیم نرمش کردیم تو کل وقتی که باشگاه بودم نگاه های سنگینیو روی خدم احساس میکردم ولی نمیفهمیدم کیه
ویو ته:
نه نه دوباره عاشق شدم نمیشه امکان نداره من نمیتونم بسه ته یادت رفته دفعه قبلی که عاشق شدی چیشد
پرش زمانی_یک سال قبل:
از دانشگاه اومدم بیرون و مثل همیشه کوکو دیدم که داره با دخترا لاس میزنه اهمیتی ندادم و رفتم سراغ املیا
(املیا دوست دختر ته)
با ماشین رفتم در خونشون تا بیاد بریم کافه
ته: سلام عشقم
(علامت =املیا)
=سلام
ته: باز چیشده
=مکه باید چیزی بشه
ته: من میدونم یه چیزی شده بگو
=خب راستش مامان و بابام یک هفته میرن سفر کاری و من خونه تنهام
ته: اها فهمیدم
(املیا از تنهایی میترسه)
ته: میتونی بیای خونه من
=اخه
ته: حرف نباشه همینکه گفتم
=مرسی عشقم
(ته گونه املیا رو بوس کرد و باهم رفتن خونه)
ویو املیا:
با ته رفتم توی خونه که با کوک مواجه شدم
=ت.. و اینجا چه کار میکنی
کوک: اونکه باید اینو بپرسه منم
(کوک و املیا قبلا توی رابطه بودن)
ته: عااا ببخشید املیا این برادرم کوکه
=اها(باترس)
ته: شما همو میشناسین
کوک: خب راست
=نه از کجا بشناسیم (تند و ضایع)
ته: خب باشه بیاید غذا
ویو املیا:
رفتم نشستم بغل ته و کوک روبه روم بود اه حالا چه کار کنم اون منو میکشه
ادمین: هرسه غذاشونو خردن
ته: بیا بریم اتاقت و نشونت بدم
کوک: امروز خدمتکارا مرخصی بودن تو میزو جمع کن منم املیارو راهنمایی میکنم
ته: اوک
پارت بعد دارای اصمات است
۶.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.