(بعد از قرن ها...) part 14
(بعد از قرن ها...) part 14
شینوبو : پای تلوزیون بودیم و عین بز... 🗿.... داشتیم اخبار نگاه میکردیم که صفخه تلوزیون سیاه شد.... بابا پا شد و به کوکوشیبو زنگ زد.. و رفت تو اتاق تا باهاش صحبت کنه.
چند دقیقه بعد شینان به من زنگ زد.... شینان : الو شینوبو خوبی؟ میگم تلوزیون شما هم سوخته؟. من: از کجا معلوم نسوخته باشن... شینان: پس غیر از اینکه که برق شهر رفته باشن ؟؟ 🗿 من :نمیدونم.... من که دلم شور میزنه.. اگه برقا رفته بودن الان چرا لامپ بالا سر من روشنه؟؟ 🗿 😂. شینون: وایس تا اخبار رو تو گوشیم نگا کنم..... کمی بعد شینان باز زنگ زد بهم و گفت : کل کشور اینطوری شده....
بابا موزان از اتاق اومد بیرون : هیچ کدوم از شرکت های برق هم پاسخ گو نیستن و نمیدونن منبعش کجاس..... داشتیم سر این مسئله صحبت میکریدم که صفحه تلوزیون پارازیت گرفت و صدای خش خشی به گوش میرسید....
اما تلویزیون..... اخبار یا شبکه های دیگه ای رو پخش نمیکرد.... تو یکی از کانال ها که نگهش داشتیم........ یه پسر رو نشون میداد که شنل بنفش پر رنگ پوشیده بود... صورت معلوم نبود چون تو تاریکی بود... به مامان آمایا نگاه کردم اخماش تو هم رفته بود... ☕☠️. به گوشیم نگاهی انداختم اخبار کل شهر های ژاپن رو نشون میداد که همین پسر رو توش نشون میدادن... حتی تو تلوزیون خیابون ها... و حتی رادیو ها... هوا ابری بود و باد شدیدی تو شهر میوزید
پسر شنل پوش : این پیغام برای تمامی کشور ژاپن هست..... البته این پیغام برای خانواده کیبوتسوجی موزان و دخترای کوچو هستن..... و همینطور مادر گرامی شون آمایا.... 🌚 اهریمن ها حق بقیه رو میخورن، از خودتون بپرسید چرا باید شیاطین در برابر انیانیت تسلیم بشن...وقتی که 1000 سال پیش جنگ بین این دو گروه بود...... جالب نیس؟؟؟
من: متوجه شدم داره بابا موزان رو زیر سوال میبره 🗿😞.
مامانم پا شدم و گفت : ازمون چی میخوای.... شبدر بنفش؟؟
من : پس اسمش شبدر بنفشه
شبدر بنفش :راهی که به این دنیا میشه نفوذ کرد رو بدید... وگرنه بلایی بد تر از مرگ سرتون میاد....
و تلویزیون دوباره پارا زیت انداخت و به اخبار برگشت.......
شینون که بی هوش شده بود..... بابا خشکش زده بود.. مامانم یه هم افتاد رو مبل و نفس عمیقی کشید....
((در دنیای موازی : )) *
از زبان شبدر بنفش : نفس عمیقی کشیدم و کلاه شنلم رو پایین انداختم...... و بلند گفتم : یاندرهههه.... من خجالتی تر از اونم که گفتی این کارو کنم
.. یاندره : بببند اون فک رو!! :/
((میدونم گند زدم.... مثلا میخواستم گنگ شه..
بله بله یاندره رو هم اوردم حالا بعد یه پارت مخصوص میزارم از اینکه کی تو دنیای موازی کی میشه... ولی بگم که یاندره رو خواهر شینوبو موازی کزدم پس جای کانائه میشه)) ☕🗿✨
شینوبو : پای تلوزیون بودیم و عین بز... 🗿.... داشتیم اخبار نگاه میکردیم که صفخه تلوزیون سیاه شد.... بابا پا شد و به کوکوشیبو زنگ زد.. و رفت تو اتاق تا باهاش صحبت کنه.
چند دقیقه بعد شینان به من زنگ زد.... شینان : الو شینوبو خوبی؟ میگم تلوزیون شما هم سوخته؟. من: از کجا معلوم نسوخته باشن... شینان: پس غیر از اینکه که برق شهر رفته باشن ؟؟ 🗿 من :نمیدونم.... من که دلم شور میزنه.. اگه برقا رفته بودن الان چرا لامپ بالا سر من روشنه؟؟ 🗿 😂. شینون: وایس تا اخبار رو تو گوشیم نگا کنم..... کمی بعد شینان باز زنگ زد بهم و گفت : کل کشور اینطوری شده....
بابا موزان از اتاق اومد بیرون : هیچ کدوم از شرکت های برق هم پاسخ گو نیستن و نمیدونن منبعش کجاس..... داشتیم سر این مسئله صحبت میکریدم که صفحه تلوزیون پارازیت گرفت و صدای خش خشی به گوش میرسید....
اما تلویزیون..... اخبار یا شبکه های دیگه ای رو پخش نمیکرد.... تو یکی از کانال ها که نگهش داشتیم........ یه پسر رو نشون میداد که شنل بنفش پر رنگ پوشیده بود... صورت معلوم نبود چون تو تاریکی بود... به مامان آمایا نگاه کردم اخماش تو هم رفته بود... ☕☠️. به گوشیم نگاهی انداختم اخبار کل شهر های ژاپن رو نشون میداد که همین پسر رو توش نشون میدادن... حتی تو تلوزیون خیابون ها... و حتی رادیو ها... هوا ابری بود و باد شدیدی تو شهر میوزید
پسر شنل پوش : این پیغام برای تمامی کشور ژاپن هست..... البته این پیغام برای خانواده کیبوتسوجی موزان و دخترای کوچو هستن..... و همینطور مادر گرامی شون آمایا.... 🌚 اهریمن ها حق بقیه رو میخورن، از خودتون بپرسید چرا باید شیاطین در برابر انیانیت تسلیم بشن...وقتی که 1000 سال پیش جنگ بین این دو گروه بود...... جالب نیس؟؟؟
من: متوجه شدم داره بابا موزان رو زیر سوال میبره 🗿😞.
مامانم پا شدم و گفت : ازمون چی میخوای.... شبدر بنفش؟؟
من : پس اسمش شبدر بنفشه
شبدر بنفش :راهی که به این دنیا میشه نفوذ کرد رو بدید... وگرنه بلایی بد تر از مرگ سرتون میاد....
و تلویزیون دوباره پارا زیت انداخت و به اخبار برگشت.......
شینون که بی هوش شده بود..... بابا خشکش زده بود.. مامانم یه هم افتاد رو مبل و نفس عمیقی کشید....
((در دنیای موازی : )) *
از زبان شبدر بنفش : نفس عمیقی کشیدم و کلاه شنلم رو پایین انداختم...... و بلند گفتم : یاندرهههه.... من خجالتی تر از اونم که گفتی این کارو کنم
.. یاندره : بببند اون فک رو!! :/
((میدونم گند زدم.... مثلا میخواستم گنگ شه..
بله بله یاندره رو هم اوردم حالا بعد یه پارت مخصوص میزارم از اینکه کی تو دنیای موازی کی میشه... ولی بگم که یاندره رو خواهر شینوبو موازی کزدم پس جای کانائه میشه)) ☕🗿✨
۳.۸k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲