مافیای جذاب پارت ۲۴
لیسا: تهته! موچی!!
رزی و جنی هم داشتن از خنده میترکیدن.
آبرومون برد. البته چون دخترا رو ندیده بود.
دویید اومد بغلمون کرد.
جونگ کوک هم پیاده شد.
جونگکوک: سلام
تهیونگ: چطوری!؟
لیسا تو بغل جیمین بود که وقتی چشمش رو باز کرد و پشت جیمین، رزی و جنی رو دید. تا رزی رو دید:
لیسا: جیییییییییییییییییییییییییییییییییییغغغغ
جیمین: گوشم عنتر!*داد، درد*
#جیمین
لیسا تا رزی رو دید جیغ زد.
رزی هم چشماش گرد شده بود.
اومد بره سمت رزی که دستمو جلوش نگه داشتم و گفتم:...
جیمین: هی کجا؟
لیسا: تو رزی اییی؟؟؟؟؟!!!!*هیجانی*
رزی:.....آاا.....خب...آره. *لبخند، تعجب*
لیسا: واییییییییییی. *بالا پایین میپرید.*
جیمین: چرا آروم قرار نداری؟
لیسا دویید سمت رزی و دستاشو گرفت و گفت:
لیسا: من طرفدار دو آتیشم رزی!!!!*چشمان ذوقزده*
#رزی
لیسا میخواست به من نزدیک بشه که جیمین جلوشو گرفت. و دستشو جلومون نگه داشت. لیسا از همون جا بهم گفت که طرفدار دو آتیشمه. منم خشکم زده بودم و چشمام هشتا شده بود. جنی از پشت من داشت میخندید. جیمین با چهره ی تاسف باری داشت خواهرشو نگاه میکرد و تهیونگ هم همین طور. جونگکوک از اون پشت سر تکون داد و گفت:
جونگکوک: زنا ما رو ببین. *آروم*
لیسا از اون حالت در اومد و گفت:
لیسا: چیزی گفتی بیبی؟
جونگکوک: من!؟ نه عشقم چیزی نگفتم.
بعد لیسا دست جیمین رو کشید و اومد سمتم و بقلم کرد و رفتیم تو....
پارت بعدی:
۲۵تا لایک
۳۰ تا کامنت
هر دو پارت ها رو...
رزی و جنی هم داشتن از خنده میترکیدن.
آبرومون برد. البته چون دخترا رو ندیده بود.
دویید اومد بغلمون کرد.
جونگ کوک هم پیاده شد.
جونگکوک: سلام
تهیونگ: چطوری!؟
لیسا تو بغل جیمین بود که وقتی چشمش رو باز کرد و پشت جیمین، رزی و جنی رو دید. تا رزی رو دید:
لیسا: جیییییییییییییییییییییییییییییییییییغغغغ
جیمین: گوشم عنتر!*داد، درد*
#جیمین
لیسا تا رزی رو دید جیغ زد.
رزی هم چشماش گرد شده بود.
اومد بره سمت رزی که دستمو جلوش نگه داشتم و گفتم:...
جیمین: هی کجا؟
لیسا: تو رزی اییی؟؟؟؟؟!!!!*هیجانی*
رزی:.....آاا.....خب...آره. *لبخند، تعجب*
لیسا: واییییییییییی. *بالا پایین میپرید.*
جیمین: چرا آروم قرار نداری؟
لیسا دویید سمت رزی و دستاشو گرفت و گفت:
لیسا: من طرفدار دو آتیشم رزی!!!!*چشمان ذوقزده*
#رزی
لیسا میخواست به من نزدیک بشه که جیمین جلوشو گرفت. و دستشو جلومون نگه داشت. لیسا از همون جا بهم گفت که طرفدار دو آتیشمه. منم خشکم زده بودم و چشمام هشتا شده بود. جنی از پشت من داشت میخندید. جیمین با چهره ی تاسف باری داشت خواهرشو نگاه میکرد و تهیونگ هم همین طور. جونگکوک از اون پشت سر تکون داد و گفت:
جونگکوک: زنا ما رو ببین. *آروم*
لیسا از اون حالت در اومد و گفت:
لیسا: چیزی گفتی بیبی؟
جونگکوک: من!؟ نه عشقم چیزی نگفتم.
بعد لیسا دست جیمین رو کشید و اومد سمتم و بقلم کرد و رفتیم تو....
پارت بعدی:
۲۵تا لایک
۳۰ تا کامنت
هر دو پارت ها رو...
۱۴.۸k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.