Part 2
جیمین :دیدم دختر اولیه بهم زل زده ازش خوشم آمد یه جورایی حس میکنم چیز خاصی داخل وجودش داره که منو سمت خودش میکشونه برای همین شمارشو ازش گرفتم اولش تعجب کرد ولی بعد شمارش داد ازشون خداحافظی کردم و راهی ماشین شدم که کوکی هیونگ زنگ زد
کوک : جیمین کجایی
جیمین : پارک دارم میرم خونه نیم مین دیگه اونجام
کوک : اوکی بهتره تا ۴۵ مین دیه خونه باشی چون کار واجبی باهات دارم
جیمین : منم باید ازت مشورت بگیرم میبینمت هیونگ
کوک : بای میبینمت . امروز میخواستم به جیمین راجب عشق مخفی یعنی آرمیتا بگم و میخواستم ازش مشورت بگیرم که برم باهاش صحبت کنم یا نه توی افکارم بودم که یهو به خودم آمدم و دیدم زمان عین چی گذشته اوههه شت نیم مین دیگه باید خونه جبمین باشم سریع لباس پوشیدم کلاه گذاشتم ماسک مشکیمو زدم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت خونه جیمین حرکت کردم بالخره بعد ۴۵ مین طولانی رسیدم خونشون
جیمین : وقتی رسیدم خونه دیدم هیونگ دیر کرده از فرصت استفاده کردم و رفتم تو پیج اینستاگرام دختره اسمش نازنین بود پس چرا زده بود نیلرام ؟ لابد اسم هنریشه بعدا ازش میپرسم رفتم یکم فضولی کنم داخل پیجش که دیدم چند تا عکس از خودش و اون دختره گذاشته انگار خواهرن اسمش ارمیتائه بیخیال آرمیتا شدم و سراغ عکس های بعدی رفتم بیشتر از مناظر دوستاش عکس گذاشته بود که یهو یه عکس با لباس های رزمی دیدم صفحه بعد اون پست یه فیلم از حرکت های نمایشی بود نمیدونستم انقد تو ورزش های رزمی حرفه ای همینجوری غرق فیلم و افکارم بودم که .......
پایاننننن
امیدوارم خوشتون بیاد
کوک : جیمین کجایی
جیمین : پارک دارم میرم خونه نیم مین دیگه اونجام
کوک : اوکی بهتره تا ۴۵ مین دیه خونه باشی چون کار واجبی باهات دارم
جیمین : منم باید ازت مشورت بگیرم میبینمت هیونگ
کوک : بای میبینمت . امروز میخواستم به جیمین راجب عشق مخفی یعنی آرمیتا بگم و میخواستم ازش مشورت بگیرم که برم باهاش صحبت کنم یا نه توی افکارم بودم که یهو به خودم آمدم و دیدم زمان عین چی گذشته اوههه شت نیم مین دیگه باید خونه جبمین باشم سریع لباس پوشیدم کلاه گذاشتم ماسک مشکیمو زدم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت خونه جیمین حرکت کردم بالخره بعد ۴۵ مین طولانی رسیدم خونشون
جیمین : وقتی رسیدم خونه دیدم هیونگ دیر کرده از فرصت استفاده کردم و رفتم تو پیج اینستاگرام دختره اسمش نازنین بود پس چرا زده بود نیلرام ؟ لابد اسم هنریشه بعدا ازش میپرسم رفتم یکم فضولی کنم داخل پیجش که دیدم چند تا عکس از خودش و اون دختره گذاشته انگار خواهرن اسمش ارمیتائه بیخیال آرمیتا شدم و سراغ عکس های بعدی رفتم بیشتر از مناظر دوستاش عکس گذاشته بود که یهو یه عکس با لباس های رزمی دیدم صفحه بعد اون پست یه فیلم از حرکت های نمایشی بود نمیدونستم انقد تو ورزش های رزمی حرفه ای همینجوری غرق فیلم و افکارم بودم که .......
پایاننننن
امیدوارم خوشتون بیاد
۱.۶k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.