Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁸⁹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
☆☆☆
شب همه اومدن خونه همونی.
تهیونگ و جونگ کوک هنوز نیومده بودن. اما همین که در هال باز شد هر دو باهم وارد خونه شدن نگاهشون اول از همه به من ثابت شد نگاه تهیونگ رو از بر بودم اما نگاه جونگ کوک برام گنگ و مبهم بود.
طبق عادت همیشگی دورتر از همه نشسته بودم.
تهیونگ که بعد از سلام کردن به بقیه به سمت من پیش قدم شد نگاه باریکِ همونی رو از گوشه چشمم حس کردم.
مثل جونگ کوک خیلی خشک و سرد بهم سلام کرد و منم همینطور جوابش رو داد.
نایلون بزرگی رو به سمتم گرفت و گفت:
تهیونگ: ناقابلن.....یه مشت خرت و پرت واسه خونه خریدم.
نایلون رو از دستش گرفتم و زیر لب تشکر کردم.
همونی آروم گفت:
همونی : راضی به زحمت نبودیم مادر.... دستت درد نکنه.
تهیونگ کمی به طرفش پیچید:
تهیونگ: خواهش میکنم قابلی نداره.
منم به سمت آشپزخونه رفتم.
وسایل رو یکی یکی از نایلون درآوردم و روی کانتر گذاشتم و در کابینت رو باز کردم تا وسایل ها رو بزارم داخلش.
جونگ کوک: اومدم چایی بگیرم نترسی.
اما من ترسیدم و یه شیشه بی اختیار از دستم افتاد و وسط آشپزخونه شکست.
جیغ ریزی کشیدم و عقب رفتم.
جونگ کوک جلو اومد و گفت:
جونگ کوک: من که گفتم نترس....بیا کنار، بیا اینور، تا من جمعشون کنم.
ا/ت: خودم جمع میکنم ممنون.
جی اون خانم و یوری خانم اومدن جلوی درِ آشپزخونه و وقتی دیدن جونگ کوک خم شده روی زمین و داره شيشه خورده ها رو جمع میکنه، جی اون خانم انگار حرصش گرفت که منو بیکار دید!
بالای سر جونگ کوک، با حرص گفت:
مامان نایون: نمیتونستی دوتا شیشه رو بدون خرابکاری جابجا کنی عروس؟
آره گفتم:
ا/ت: ببخشید.
اما جونگ کوک به تندی گفت:
جونگ کوک: خاله جمعشون میکنم چیزی نشده که.
یوری خانم با پوزخند معناداری گفت:
مامان تهیونگ: از وقتی پاشو گذاشته تو زندگیمون همه بلایی سرمون اومده، فقط کم مونده خشکسالی و فقیری هم بکشیم.
کسی از پشت سرش گفت:
تهیونگ: مامان بهتره تو بری بشینی....از این خرافاتم به خورده بقیه نده.
یوری خانم با چشم غره ای نگاه ازم گرفت و به تندی به تهیونگ نگاه کرد.
اگه جراتش رو داشتم داد میزدم " نحسی اونه و هیچ کس خبر نداره و همه فکر میکنن من باعث این اتفاق ها بودم."
جی اون و یوری خانم برگشتن توی هال نایون هم پشت سر تهیونگ ظاهر شد.
و با هم اومدن داخل نایون هم مثل مامانش با تمسخر گفت:
نایون: اوه چه گندی افتاده وسط آشپزخونه.
جارو و برداشتم و کمک جونگ کوک بقيه شیشه ها رو جمع کردم.
نایون میخواست بیاد کمک مون اما جونگ کوک دستش رو مقابلش گرفت و گفت:
جونگ کوک: تو دست نزن یه موقع خودتو زخمی میکنی.
ₚₐᵣₜ⁸⁹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
☆☆☆
شب همه اومدن خونه همونی.
تهیونگ و جونگ کوک هنوز نیومده بودن. اما همین که در هال باز شد هر دو باهم وارد خونه شدن نگاهشون اول از همه به من ثابت شد نگاه تهیونگ رو از بر بودم اما نگاه جونگ کوک برام گنگ و مبهم بود.
طبق عادت همیشگی دورتر از همه نشسته بودم.
تهیونگ که بعد از سلام کردن به بقیه به سمت من پیش قدم شد نگاه باریکِ همونی رو از گوشه چشمم حس کردم.
مثل جونگ کوک خیلی خشک و سرد بهم سلام کرد و منم همینطور جوابش رو داد.
نایلون بزرگی رو به سمتم گرفت و گفت:
تهیونگ: ناقابلن.....یه مشت خرت و پرت واسه خونه خریدم.
نایلون رو از دستش گرفتم و زیر لب تشکر کردم.
همونی آروم گفت:
همونی : راضی به زحمت نبودیم مادر.... دستت درد نکنه.
تهیونگ کمی به طرفش پیچید:
تهیونگ: خواهش میکنم قابلی نداره.
منم به سمت آشپزخونه رفتم.
وسایل رو یکی یکی از نایلون درآوردم و روی کانتر گذاشتم و در کابینت رو باز کردم تا وسایل ها رو بزارم داخلش.
جونگ کوک: اومدم چایی بگیرم نترسی.
اما من ترسیدم و یه شیشه بی اختیار از دستم افتاد و وسط آشپزخونه شکست.
جیغ ریزی کشیدم و عقب رفتم.
جونگ کوک جلو اومد و گفت:
جونگ کوک: من که گفتم نترس....بیا کنار، بیا اینور، تا من جمعشون کنم.
ا/ت: خودم جمع میکنم ممنون.
جی اون خانم و یوری خانم اومدن جلوی درِ آشپزخونه و وقتی دیدن جونگ کوک خم شده روی زمین و داره شيشه خورده ها رو جمع میکنه، جی اون خانم انگار حرصش گرفت که منو بیکار دید!
بالای سر جونگ کوک، با حرص گفت:
مامان نایون: نمیتونستی دوتا شیشه رو بدون خرابکاری جابجا کنی عروس؟
آره گفتم:
ا/ت: ببخشید.
اما جونگ کوک به تندی گفت:
جونگ کوک: خاله جمعشون میکنم چیزی نشده که.
یوری خانم با پوزخند معناداری گفت:
مامان تهیونگ: از وقتی پاشو گذاشته تو زندگیمون همه بلایی سرمون اومده، فقط کم مونده خشکسالی و فقیری هم بکشیم.
کسی از پشت سرش گفت:
تهیونگ: مامان بهتره تو بری بشینی....از این خرافاتم به خورده بقیه نده.
یوری خانم با چشم غره ای نگاه ازم گرفت و به تندی به تهیونگ نگاه کرد.
اگه جراتش رو داشتم داد میزدم " نحسی اونه و هیچ کس خبر نداره و همه فکر میکنن من باعث این اتفاق ها بودم."
جی اون و یوری خانم برگشتن توی هال نایون هم پشت سر تهیونگ ظاهر شد.
و با هم اومدن داخل نایون هم مثل مامانش با تمسخر گفت:
نایون: اوه چه گندی افتاده وسط آشپزخونه.
جارو و برداشتم و کمک جونگ کوک بقيه شیشه ها رو جمع کردم.
نایون میخواست بیاد کمک مون اما جونگ کوک دستش رو مقابلش گرفت و گفت:
جونگ کوک: تو دست نزن یه موقع خودتو زخمی میکنی.
۷.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.