دلهره
# دلهره
part 6۸
از اتاق خارج شدم و به طرف همون اتاق رفتم در اتاق رو باز کردم و تهیونگ رو صدا زدم که با صدام به طرفم برگشت
با دیدنم توی اون لباس لبخندی روی لباش نشست
و به طرفم اومد
_ همونجور که فکر میکردم این لباس کاملا اندازته
و خیلی بهت میاد
_ تهیونگ کش موی من پیش توعه
نگاهی به مچ دستش انداخت حتما اون موقع که موهامو باز کرد کش موهامم توی موچش انداخت
_ پس پیش توعه کش مو رو بهم بده موهاش باز واقعا ازار دهنده ست میخوام ببندمشون
_ خوب پس بزار من موهاتو ببندم
_ بلدی ؟
_ نه ولی فکر کنم بتونم ببندمشون
تهیونگ مشغول بازی با موهام شد تا شاید بتونه اونا رو ببنده
ولی خب موفق شد بعد از مدتی موهام رو بست
از اونجا بلند شدم و خودمو دوباره توی اینه ای که روی دیوار بود نگاه کردم
که لحظه ای بعد تهیونگ پشت سرم ظاهر شد
و کنارم وایساد
اروم دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو نزدیک خودش کرد
اروم سرشو ارود نزدیک گوشم و زمزمه وار گفت
_ دوست دارم یه عکس از تو توی این لباس داشته باشم
همچین اجازه ای رو بهم میدی
سرم رو به سمتش برگردوندم
_ چرا که نه منم دوست دارم
_ واقعا پس برو اون جا روی اون صندلی بشین تا دربین رو اماده کنم
لبخندی زدم و روی صندلی که اونجا بود نشستم
تهیونگ مشغول اماده کردن دربین بود
بعد از اماده کردن دربین بهم گفت لبخندی بزنم تا یه عکس ازم بگیره
منم همین کار رو کردم
بعد از گرفتن عکس از اونجا بلند شدم و به طرف تهیونگ رفتم
تهیونگ مشغول آماده کردن عکس بود
بعد مدتی بلاخره اماده کردن عکسا تموم شد
عکس قشنگی شده بود
_ تهیونگ بیا یه عکس دو نفره بگیرم نظرت چیه
دوست دارم یه همچین عکسی باهم داشته باشیم
_ باشه ولی صبر کن باید برم دربین جدیدم رو بیارم عکس گرفتن با اون راحت تره این دربین خیلی زمان بره
_ باشه
تهیونگ به سمتم وسایلاش رفت و دربینی رو با خودش اورد
_ نمیخوای که با این لباسا عکس بگیری
نگاهی به لباساش انداخت
_ راست میگی صبر کن زود میام
به سمت اتاق رفت
تو مدتی که اون لباساش رو عوض کنه نگاهی به عکسی که ازم گرفته بود انداختم
عکاسیش خیلی خوب بود فکر نمیکردم بتونه با اون دربین یه همچین عکسی بگیره
یه صندلی دیگه اون سمت اتاق بود رفتم و اون صندلی رو اوردم و کنار صندلیم گذاشتم بلا فاصله تهیونگ وارد اتاق شد
یه کت شلوار قهوه ای رنگ پوشیده بود
به سمت دربین رفت و اونو اماده ی عکس گرفتن کرد و روی تایمر گذاست
بعدشم اومد کنار من نشست
و صندلی رو نزدیک تر کرد بعد دستشو دور کمر گذاشت
لبخندی زدم و خودمو ببشتر بهش نزدیک کردم
بعد از چند ثانیه دوربین عکس رو گرفت
امید وارم عکس خوبی شده باشه
part 6۸
از اتاق خارج شدم و به طرف همون اتاق رفتم در اتاق رو باز کردم و تهیونگ رو صدا زدم که با صدام به طرفم برگشت
با دیدنم توی اون لباس لبخندی روی لباش نشست
و به طرفم اومد
_ همونجور که فکر میکردم این لباس کاملا اندازته
و خیلی بهت میاد
_ تهیونگ کش موی من پیش توعه
نگاهی به مچ دستش انداخت حتما اون موقع که موهامو باز کرد کش موهامم توی موچش انداخت
_ پس پیش توعه کش مو رو بهم بده موهاش باز واقعا ازار دهنده ست میخوام ببندمشون
_ خوب پس بزار من موهاتو ببندم
_ بلدی ؟
_ نه ولی فکر کنم بتونم ببندمشون
تهیونگ مشغول بازی با موهام شد تا شاید بتونه اونا رو ببنده
ولی خب موفق شد بعد از مدتی موهام رو بست
از اونجا بلند شدم و خودمو دوباره توی اینه ای که روی دیوار بود نگاه کردم
که لحظه ای بعد تهیونگ پشت سرم ظاهر شد
و کنارم وایساد
اروم دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو نزدیک خودش کرد
اروم سرشو ارود نزدیک گوشم و زمزمه وار گفت
_ دوست دارم یه عکس از تو توی این لباس داشته باشم
همچین اجازه ای رو بهم میدی
سرم رو به سمتش برگردوندم
_ چرا که نه منم دوست دارم
_ واقعا پس برو اون جا روی اون صندلی بشین تا دربین رو اماده کنم
لبخندی زدم و روی صندلی که اونجا بود نشستم
تهیونگ مشغول اماده کردن دربین بود
بعد از اماده کردن دربین بهم گفت لبخندی بزنم تا یه عکس ازم بگیره
منم همین کار رو کردم
بعد از گرفتن عکس از اونجا بلند شدم و به طرف تهیونگ رفتم
تهیونگ مشغول آماده کردن عکس بود
بعد مدتی بلاخره اماده کردن عکسا تموم شد
عکس قشنگی شده بود
_ تهیونگ بیا یه عکس دو نفره بگیرم نظرت چیه
دوست دارم یه همچین عکسی باهم داشته باشیم
_ باشه ولی صبر کن باید برم دربین جدیدم رو بیارم عکس گرفتن با اون راحت تره این دربین خیلی زمان بره
_ باشه
تهیونگ به سمتم وسایلاش رفت و دربینی رو با خودش اورد
_ نمیخوای که با این لباسا عکس بگیری
نگاهی به لباساش انداخت
_ راست میگی صبر کن زود میام
به سمت اتاق رفت
تو مدتی که اون لباساش رو عوض کنه نگاهی به عکسی که ازم گرفته بود انداختم
عکاسیش خیلی خوب بود فکر نمیکردم بتونه با اون دربین یه همچین عکسی بگیره
یه صندلی دیگه اون سمت اتاق بود رفتم و اون صندلی رو اوردم و کنار صندلیم گذاشتم بلا فاصله تهیونگ وارد اتاق شد
یه کت شلوار قهوه ای رنگ پوشیده بود
به سمت دربین رفت و اونو اماده ی عکس گرفتن کرد و روی تایمر گذاست
بعدشم اومد کنار من نشست
و صندلی رو نزدیک تر کرد بعد دستشو دور کمر گذاشت
لبخندی زدم و خودمو ببشتر بهش نزدیک کردم
بعد از چند ثانیه دوربین عکس رو گرفت
امید وارم عکس خوبی شده باشه
۸.۳k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.