عشق سانسور شده p3
عشق سانسور شده p3
اگر سن کم یا روحیه ضعیفی دارین این پارتو پیشنهاد نمیکنم بخونین ولی اگ محدودیت سنی میخاین فکنم +۱۴
ویو ات`
دیدم یکی داره میاد تو اتاقم
ات : رافائ..
یهو دیدم پرتم کرد رو تخت
داشتم دست و پا میزدم ک ولم کنه
یهو با پا محکم زدم به دیکش طوری ک گمون نمیکنم زنده بمونه
رفتم ی چاقو برداشتم و فرو کردم تو پاش اما دست خودمم بدجور زخم شد
کشون کشون رفتم سمت تلفن با دستای خونیم سعی کردم شماره ی کوکو بگیرم
۰۹۳......
کوک : بله؟
ات : ک...کوک ل.طفا ب..یا
ویو کوک`
یهویی اونور خط ساکت شد و تلفن و از گوشم اوردم پایین دیدم قط شده
سریع دوئیدم سمت خونه
ویو زیهان《اسم خودمه》
اون مرتکه دباره بلند میشه میدوئه سمت ات دوباره پرتش میکنه رو تخت و بهش چاقو میزنه《چند بار و سطحی》
بعدم میدوئه سمت در خونه و فرار میکنه
ویو کوک`
رسیدم خونه
سریع دوئیدم سمت اتاق دربسته ی نفس عمیق کشیدم و در باز کردم
دیدم بدون لباس و خونی سرش و بالا تنش رو زمین افتاده و بقیه بدنش روی تخته
دوئیدم سمت تلفن تا به امبولانس زنگ بزنم ک با صدای بیجونش مواجه شدم
ا/ت : زنگ نزن اونا فک میکنن تو بهم آسیب زدیو سرپرستیمو ازت میگیرن (بیجون و جوری بود ک انگار نفسای اخرشه)
کوک : جون تو مهم تره لعنتی (عصبی)
داشتم شماره میگرفتم
۱....
یهویی دیدم زیر پامه
پامو گرفت و به زور منو کشید سمت خودش
ات : چن تا خراش سطحیه کوک
بعدم بیهوش شد
راست میگفت اگ زنگ میزدم همچی تموم میشد
بردمش تو وان حموم و وان رو پر از آب کردم با ی دستمال خشک شرو کردم به تمیز کردن خون ها
بعدم ی آینه اوردم و گذاشتم جلوی بینیش و آینه بخار گرفت این یعنی هنوز نفس میکشه
اول روی زخمش دارو زدم و با باند روی زخماشو باند پیچی کردم
کوک: ات خودت میتونی خودت و بشوری(نفس نفس(نگران نیست فقطنفسش بند اومده)
کوک : هی هی
دیدم هنوزم بیهوشه باید خودم میشستمش ولی باید سعی میکردم دستم به قسمتای خصوصیش نخوره ولی اون خیلی مجروح شده بود
شرطا
۲۳ لایک
۲۰ کامنت
روزتون بخیر شرابای سرخم🥧🍪🍢(:
اگر سن کم یا روحیه ضعیفی دارین این پارتو پیشنهاد نمیکنم بخونین ولی اگ محدودیت سنی میخاین فکنم +۱۴
ویو ات`
دیدم یکی داره میاد تو اتاقم
ات : رافائ..
یهو دیدم پرتم کرد رو تخت
داشتم دست و پا میزدم ک ولم کنه
یهو با پا محکم زدم به دیکش طوری ک گمون نمیکنم زنده بمونه
رفتم ی چاقو برداشتم و فرو کردم تو پاش اما دست خودمم بدجور زخم شد
کشون کشون رفتم سمت تلفن با دستای خونیم سعی کردم شماره ی کوکو بگیرم
۰۹۳......
کوک : بله؟
ات : ک...کوک ل.طفا ب..یا
ویو کوک`
یهویی اونور خط ساکت شد و تلفن و از گوشم اوردم پایین دیدم قط شده
سریع دوئیدم سمت خونه
ویو زیهان《اسم خودمه》
اون مرتکه دباره بلند میشه میدوئه سمت ات دوباره پرتش میکنه رو تخت و بهش چاقو میزنه《چند بار و سطحی》
بعدم میدوئه سمت در خونه و فرار میکنه
ویو کوک`
رسیدم خونه
سریع دوئیدم سمت اتاق دربسته ی نفس عمیق کشیدم و در باز کردم
دیدم بدون لباس و خونی سرش و بالا تنش رو زمین افتاده و بقیه بدنش روی تخته
دوئیدم سمت تلفن تا به امبولانس زنگ بزنم ک با صدای بیجونش مواجه شدم
ا/ت : زنگ نزن اونا فک میکنن تو بهم آسیب زدیو سرپرستیمو ازت میگیرن (بیجون و جوری بود ک انگار نفسای اخرشه)
کوک : جون تو مهم تره لعنتی (عصبی)
داشتم شماره میگرفتم
۱....
یهویی دیدم زیر پامه
پامو گرفت و به زور منو کشید سمت خودش
ات : چن تا خراش سطحیه کوک
بعدم بیهوش شد
راست میگفت اگ زنگ میزدم همچی تموم میشد
بردمش تو وان حموم و وان رو پر از آب کردم با ی دستمال خشک شرو کردم به تمیز کردن خون ها
بعدم ی آینه اوردم و گذاشتم جلوی بینیش و آینه بخار گرفت این یعنی هنوز نفس میکشه
اول روی زخمش دارو زدم و با باند روی زخماشو باند پیچی کردم
کوک: ات خودت میتونی خودت و بشوری(نفس نفس(نگران نیست فقطنفسش بند اومده)
کوک : هی هی
دیدم هنوزم بیهوشه باید خودم میشستمش ولی باید سعی میکردم دستم به قسمتای خصوصیش نخوره ولی اون خیلی مجروح شده بود
شرطا
۲۳ لایک
۲۰ کامنت
روزتون بخیر شرابای سرخم🥧🍪🍢(:
۱۴.۷k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.