پارت«³
پارت«³
فیک«ازدواج اجباری؟»
راستی دیگه به جای اسم علامت میزارم:)
چند روز بعد
خانواده عموم اومده بودن پیشمون و منو و جونگهو هم از بیمارستان مرخص شدیم یه پسره ایی هم بود اسمش جونگکوکه پسر خوبیه ولی داداشم ازش متنفره......داشتم میرفتم تو اتاقم که دیدم جونگهو باهام حرف زد گفتش(علامت جونگهو# علامت بورام+)
#بورام.....زیاد به کوک نزدیک نشو
+هنوزم باهام قهری(کیوت)
#(جوابی نداد)
+لطفا باهام آشتی کن
#بورام تمومش کن حوصلت و ندارم
+عه جونگهو من اشتباه خودم پی بردم ببخشید
#میگم برو اونور(داد زد)
(علامت کوک _)
+(درحال گریه کردن)
_بورام حالت خوبه؟
#باهاش حرف نزن بورام
_تو مگه آدمی که بهش بگی با کی حرف بزنه با کی حرف نزنه؟!(عصبی)
#آره هستم بعدشم داداششم
_تو اگه داداش خوبی بودی خواهرت و به گریه نمینداختی ازت معذرت خواهی کرده ولی تو بهش اهمیت نمیدی.....(دست بورام و گرفت و رفت)
#یا بورا بیا اینجا(داد)
+هق.....نمیام.....
کوک ویو
داشتم میرفتم شارژ رم و از اتاق بیارم که دیدم جونگهو اشک بورام و دراورده من از بچگی از بورام و دوست داشتم ولی هیچ وقت بهش نگفتم که دوستش دارم......وقتی دیدم بورام بخواطر جونگهو داره گریه میکنه خیلی عصبی شدم و دست بورام و گرفتم و با خودم بردمش بیرون
_بورام
+(حرفی نزد)
_بورام
_بله(بغض)
+هنوزم داری گریه میکنی؟.....آخه چرا تو که معذرت خواهی کردی
_من با داداشم خیلی صمیمیم یه روز باهاش حرف نزنم دیونه میشم درکم کن
+بهت قول میدم باهات آشتی میکنه
_باشه(صدای قار و قور شکم بورام)اممممممم خب
+بیا بریم غذا بخوریم
_باشه
بورام ویو
من و کوک باهم رفتیم رستوران و غذا خوردیم و یکم رفتیم توی پارک نشستیم......به نظر کوک خیلی آدم خوبیه چرا داداشم میگه بهش نزدیک نشم؟.....وقتی رسیدیم خونه لباسام و عوض کردم و خودمو پرت کردم روی تختم و سیاهی(خوابید)
کوک ویو
من و بورام رفتیم باهم غذا خوردیم و رفتیم پارک یکم نشستیم رفتیم خونه.....وقتی همه خواب بودن من از بچگی عادت داشتم وقتی که بورام خوابه برم پیشش و نگاش کنم......یواش از اتاقم رفتم بیرون و رفتم داخل اتاق بورام محو صورت قشنگش شده بودم که.....
شرایط برای پارت بعد
like: ²²
comment: ¹²
برسونینش تنکیو
فیک«ازدواج اجباری؟»
راستی دیگه به جای اسم علامت میزارم:)
چند روز بعد
خانواده عموم اومده بودن پیشمون و منو و جونگهو هم از بیمارستان مرخص شدیم یه پسره ایی هم بود اسمش جونگکوکه پسر خوبیه ولی داداشم ازش متنفره......داشتم میرفتم تو اتاقم که دیدم جونگهو باهام حرف زد گفتش(علامت جونگهو# علامت بورام+)
#بورام.....زیاد به کوک نزدیک نشو
+هنوزم باهام قهری(کیوت)
#(جوابی نداد)
+لطفا باهام آشتی کن
#بورام تمومش کن حوصلت و ندارم
+عه جونگهو من اشتباه خودم پی بردم ببخشید
#میگم برو اونور(داد زد)
(علامت کوک _)
+(درحال گریه کردن)
_بورام حالت خوبه؟
#باهاش حرف نزن بورام
_تو مگه آدمی که بهش بگی با کی حرف بزنه با کی حرف نزنه؟!(عصبی)
#آره هستم بعدشم داداششم
_تو اگه داداش خوبی بودی خواهرت و به گریه نمینداختی ازت معذرت خواهی کرده ولی تو بهش اهمیت نمیدی.....(دست بورام و گرفت و رفت)
#یا بورا بیا اینجا(داد)
+هق.....نمیام.....
کوک ویو
داشتم میرفتم شارژ رم و از اتاق بیارم که دیدم جونگهو اشک بورام و دراورده من از بچگی از بورام و دوست داشتم ولی هیچ وقت بهش نگفتم که دوستش دارم......وقتی دیدم بورام بخواطر جونگهو داره گریه میکنه خیلی عصبی شدم و دست بورام و گرفتم و با خودم بردمش بیرون
_بورام
+(حرفی نزد)
_بورام
_بله(بغض)
+هنوزم داری گریه میکنی؟.....آخه چرا تو که معذرت خواهی کردی
_من با داداشم خیلی صمیمیم یه روز باهاش حرف نزنم دیونه میشم درکم کن
+بهت قول میدم باهات آشتی میکنه
_باشه(صدای قار و قور شکم بورام)اممممممم خب
+بیا بریم غذا بخوریم
_باشه
بورام ویو
من و کوک باهم رفتیم رستوران و غذا خوردیم و یکم رفتیم توی پارک نشستیم......به نظر کوک خیلی آدم خوبیه چرا داداشم میگه بهش نزدیک نشم؟.....وقتی رسیدیم خونه لباسام و عوض کردم و خودمو پرت کردم روی تختم و سیاهی(خوابید)
کوک ویو
من و بورام رفتیم باهم غذا خوردیم و رفتیم پارک یکم نشستیم رفتیم خونه.....وقتی همه خواب بودن من از بچگی عادت داشتم وقتی که بورام خوابه برم پیشش و نگاش کنم......یواش از اتاقم رفتم بیرون و رفتم داخل اتاق بورام محو صورت قشنگش شده بودم که.....
شرایط برای پارت بعد
like: ²²
comment: ¹²
برسونینش تنکیو
۹.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.