گونه های سرخ p.11
تو افکارش غرق بود که تقه ای به در خورد...
+اجازه ورود دارم؟
جعون بود کتاب رو سر جاش گزاشت و سر جاش نشست
_اره
+خدمتکار گفت از صبح اینجایی الانم غروبه خسته نیستی؟
_نه……کاری داری؟
+ امشب مهمونی یادت هست؟باید اماده شیم
_باشه!
تمام وجودش پر از نفرت از اون بود
چرا من؟ چرا باید عاشق این بشم…
وارد اتاقش شد که لباس زیبایی رو دید
_ کی حوصله پوشیدن اینو داره
از اتاق خارج شد از پله ها پایین اومد و به سمت خدمتکار رفت
_ببخشید میتونید کمکم کنید لباسمو بپوشم؟
@هوم؟…اوه شمایید...خدمتکار سلطنتی به اتاقتون میان
هوفی کشید به سمت اتاق رفت
چند مین بعد صدای در زدن اومد
@میتونم بیام تو؟
_اوهوم
"فلش بک به مهمونی"
"باغ سلطنتی کانگ"
خسته روی صندلی کنار کوک نشسته بود
که پسری سمتشون اومد
% هی کوک تویی؟
+اوه رومئو خیلی وقته ندیدمت
%بانو رو معرفی نمیکنی؟
+نامزدم یونهی
+یونهی......خوابیدی؟
سرش رو میز بود انگار خوابش برده بود
موهای سیاهش روی صورتش ریخته بود
کی توقع این همه زیبایی رو از یه دورگه ۱۶ ساله داشت؟
_نه فقط کمی سر درد دارم
چشمش به پسر روبه روش افتاد
%سلام من رومئو هستم شاهزاده سرزمین شرقی
چشمای پسرک برق میزد
*رومئو ویو*
واقعا زیباست
اما لیانارو نمیدیدم نمیدونم کوک هنوز عاشقشه یا نه برای همین نمیدونستم چطور بهش بگم مرده!
*راوی ویو*
زوج ها مشغول رقص بودن
نوازنده ها مینواختن و همه شاد بودن
جز دختری که فهمیده بود معشوقه�ش مال اون نیست...
عا یه نکته
فیک من کلا فیلمنامه�ست تا رمان برای همین سعی میکنم شبیه رمان بشه
امکان کفری شدن هست
+اجازه ورود دارم؟
جعون بود کتاب رو سر جاش گزاشت و سر جاش نشست
_اره
+خدمتکار گفت از صبح اینجایی الانم غروبه خسته نیستی؟
_نه……کاری داری؟
+ امشب مهمونی یادت هست؟باید اماده شیم
_باشه!
تمام وجودش پر از نفرت از اون بود
چرا من؟ چرا باید عاشق این بشم…
وارد اتاقش شد که لباس زیبایی رو دید
_ کی حوصله پوشیدن اینو داره
از اتاق خارج شد از پله ها پایین اومد و به سمت خدمتکار رفت
_ببخشید میتونید کمکم کنید لباسمو بپوشم؟
@هوم؟…اوه شمایید...خدمتکار سلطنتی به اتاقتون میان
هوفی کشید به سمت اتاق رفت
چند مین بعد صدای در زدن اومد
@میتونم بیام تو؟
_اوهوم
"فلش بک به مهمونی"
"باغ سلطنتی کانگ"
خسته روی صندلی کنار کوک نشسته بود
که پسری سمتشون اومد
% هی کوک تویی؟
+اوه رومئو خیلی وقته ندیدمت
%بانو رو معرفی نمیکنی؟
+نامزدم یونهی
+یونهی......خوابیدی؟
سرش رو میز بود انگار خوابش برده بود
موهای سیاهش روی صورتش ریخته بود
کی توقع این همه زیبایی رو از یه دورگه ۱۶ ساله داشت؟
_نه فقط کمی سر درد دارم
چشمش به پسر روبه روش افتاد
%سلام من رومئو هستم شاهزاده سرزمین شرقی
چشمای پسرک برق میزد
*رومئو ویو*
واقعا زیباست
اما لیانارو نمیدیدم نمیدونم کوک هنوز عاشقشه یا نه برای همین نمیدونستم چطور بهش بگم مرده!
*راوی ویو*
زوج ها مشغول رقص بودن
نوازنده ها مینواختن و همه شاد بودن
جز دختری که فهمیده بود معشوقه�ش مال اون نیست...
عا یه نکته
فیک من کلا فیلمنامه�ست تا رمان برای همین سعی میکنم شبیه رمان بشه
امکان کفری شدن هست
۴.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.