02
سمته کافه رفت تا کتابشو که به مسئول کافه سپرده بود بگیره برگشت کلاس ، کلاس خالی شده بود نسبت به جمعیتی که تو کلاس بودن. همه نشسته بودن سر جاهاشون و داشتن با هم حرف میزدن چون تا دو دیقه دیگه قرار بودم معلما بیان
"بعد از کلاس علوم
e:کسی تخته رو پاک نکنه که سگ میشم
بچه های کلاس: اوکی
حدود دو دیقه ای طول کشید بعد دوباره به سمته کافه رفت و شروع به خوندنه کتاب کرد
ایمکیونگ :
بعد از ۷ ۸ دیقه یهو حضور یکی رو بقلم حس کردم بله اون کیم تهیونگ بود :)
t:سلام
e:سلام حالت خوبه ؟
t:مرسی . تو خوبی؟ چرا اوندی اینجا ، کتابخوته که پر نبود
e:اینجا راحت ترم
t: من ۳ ساله اینجا میام کتابخونه نه کتاب هاش خوبن نه باحاله ولی اینجا هم نورش بیشتره و کلن اینجا بهتره
e:اومم که اینطور
t:کارت دارم بیا بیرون حرف بزنیم اینجا جای مناسبی نیست
e:اوکی وایسا
ایمکیونگ رفت سمته کلاسشون و کتاب رو روی میزش گذاشت و با تهیونگ رفت بیرون .
ایمکیونگ و تهیونگ رفتن و نشستن روی نیمکت.
ایمکیونگ خیل یاز تهیونگ خوشش میومد ولی به روی خودش نمی آورد یا ضایع بازی در نمی آورد که بهش شک کنه .
t:یه سوال منو جواب ندادیا:)
e:یادم نمیاد سوالاتو
t:خب یه بار دیگه میپرسم ...خوبی :) ؟
e:فک میکردم سوالت مهمتر باشه
t:مهم هست که میپرسم (با حالت جدی)
ایمکیونگ که قند تو دلش آب شده بود خندید ^-^
و برای پیچوندنِ تهیونگ گفت
e:نمیدونم هر چیزی ممکنه.
t:مثلن چه چیزی؟! بیشتر توضیح بده (جدی)
e:اتفاقا ت خوب و بد احساست رو میسازن پس میتونم بگم خوبم :)))))))))
t:ایمکیونگ
e:بله نا خداااااا؟!
t:یاد باب اسفنجی افتادم "منم همینطور"خندیدن
t:دوست دارم :)
e:چی؟!
t:دوست دارمممممممم
e:منم دوست دارم
t:واقعن؟!
e:اوهوم :)
t:تو که دوسم داشتی چرا نگفتی ؟(با خنده)
e:حس خوبی به گفتنگش نداشتم
T:اوکی الان باید بریم سره کلاس ولی اول بریم یجا دیگه
E:اوکی
''تهیونگ دسته ایمکیونگ و گرفت و دوییدن سمته درختایی که ته مدرسه بودن و رفتن پشت درختا .ایمکیونگ از فرصت استفاده کرد و بوسه ای آروم رو لبه تهیونگ کاشت وقتی از تهیونگ فاصله گرفت این بار تهیونگ بوسه رو شروع کرد. بعد از ۱ مین ''
T:کیوتتتت
و لپه ایمکیونگو کشید و با هم به سمته کلاس رفتن تو راهه کلاس تهیونگ متوجه زخم روی پای ایمکیونگ شد و مسیر رو عوض کرد و رفتن سمته درمانگاهِ مدرسه و زخمه پاشو داشت پای ایمکیونگ رو پانسمان میکرد که متوجه نگرانی ایمکوینگ شد . با بوسی که رو پیشونیش گذاشت ایمکیونگ رو آرومتر کرد ''
#بعد از تموم شدن کلاس های مدرسه
ایمکیونگ داشت به سمته خونه میرفت که تهیونگ از پشت بقلش کرد (نه لوس بازی از بعیده پس در نتیجه آروم بقلش کرد دوزتان)
T: سلام خوشگل خانوم اینجا چیکار میکنی تنها نمیگی عصره میدزدنتتتتتت بعد بی دوست دختر میشم(متاسفانه مست کردم دوزتان)
E: سلام ولی یادم نمیاد بزارن دانش آموزا برن بار
T:یاااا بزا دو دیقه بخندیم بعد بزن تو ذوقمممممم
E:اوکی بیا بریم
T:نه بیا با ماشین بریم
E:اخه میخوام پیاده برم
T:چرا
E:میخوام هوا بخورم
T:تو بیا حالا هم شیشه رو میدم پایین هم تو ماشین یه چیز بهترشم بهت میدم :)))
(منحرفا به جایی نمیرسن دوزتان=))
E:اوکی پس بزن بریم
رفتن سوار ماشین شدن و حرکت کردن وقتی رسیدن محله ی ایمکیونگ ایمکیونگ شروع کرد به .........
لطفن لایک هارو برسونین سریعتر آپ کنم و لطفن معرفی رو هم یه بار دیگه بخونین چون یه سری چیزا رو دوباره اضافه کردم
بوس باییییی لاوام :)))
لایک : 18
کامنت : 6
"بعد از کلاس علوم
e:کسی تخته رو پاک نکنه که سگ میشم
بچه های کلاس: اوکی
حدود دو دیقه ای طول کشید بعد دوباره به سمته کافه رفت و شروع به خوندنه کتاب کرد
ایمکیونگ :
بعد از ۷ ۸ دیقه یهو حضور یکی رو بقلم حس کردم بله اون کیم تهیونگ بود :)
t:سلام
e:سلام حالت خوبه ؟
t:مرسی . تو خوبی؟ چرا اوندی اینجا ، کتابخوته که پر نبود
e:اینجا راحت ترم
t: من ۳ ساله اینجا میام کتابخونه نه کتاب هاش خوبن نه باحاله ولی اینجا هم نورش بیشتره و کلن اینجا بهتره
e:اومم که اینطور
t:کارت دارم بیا بیرون حرف بزنیم اینجا جای مناسبی نیست
e:اوکی وایسا
ایمکیونگ رفت سمته کلاسشون و کتاب رو روی میزش گذاشت و با تهیونگ رفت بیرون .
ایمکیونگ و تهیونگ رفتن و نشستن روی نیمکت.
ایمکیونگ خیل یاز تهیونگ خوشش میومد ولی به روی خودش نمی آورد یا ضایع بازی در نمی آورد که بهش شک کنه .
t:یه سوال منو جواب ندادیا:)
e:یادم نمیاد سوالاتو
t:خب یه بار دیگه میپرسم ...خوبی :) ؟
e:فک میکردم سوالت مهمتر باشه
t:مهم هست که میپرسم (با حالت جدی)
ایمکیونگ که قند تو دلش آب شده بود خندید ^-^
و برای پیچوندنِ تهیونگ گفت
e:نمیدونم هر چیزی ممکنه.
t:مثلن چه چیزی؟! بیشتر توضیح بده (جدی)
e:اتفاقا ت خوب و بد احساست رو میسازن پس میتونم بگم خوبم :)))))))))
t:ایمکیونگ
e:بله نا خداااااا؟!
t:یاد باب اسفنجی افتادم "منم همینطور"خندیدن
t:دوست دارم :)
e:چی؟!
t:دوست دارمممممممم
e:منم دوست دارم
t:واقعن؟!
e:اوهوم :)
t:تو که دوسم داشتی چرا نگفتی ؟(با خنده)
e:حس خوبی به گفتنگش نداشتم
T:اوکی الان باید بریم سره کلاس ولی اول بریم یجا دیگه
E:اوکی
''تهیونگ دسته ایمکیونگ و گرفت و دوییدن سمته درختایی که ته مدرسه بودن و رفتن پشت درختا .ایمکیونگ از فرصت استفاده کرد و بوسه ای آروم رو لبه تهیونگ کاشت وقتی از تهیونگ فاصله گرفت این بار تهیونگ بوسه رو شروع کرد. بعد از ۱ مین ''
T:کیوتتتت
و لپه ایمکیونگو کشید و با هم به سمته کلاس رفتن تو راهه کلاس تهیونگ متوجه زخم روی پای ایمکیونگ شد و مسیر رو عوض کرد و رفتن سمته درمانگاهِ مدرسه و زخمه پاشو داشت پای ایمکیونگ رو پانسمان میکرد که متوجه نگرانی ایمکوینگ شد . با بوسی که رو پیشونیش گذاشت ایمکیونگ رو آرومتر کرد ''
#بعد از تموم شدن کلاس های مدرسه
ایمکیونگ داشت به سمته خونه میرفت که تهیونگ از پشت بقلش کرد (نه لوس بازی از بعیده پس در نتیجه آروم بقلش کرد دوزتان)
T: سلام خوشگل خانوم اینجا چیکار میکنی تنها نمیگی عصره میدزدنتتتتتت بعد بی دوست دختر میشم(متاسفانه مست کردم دوزتان)
E: سلام ولی یادم نمیاد بزارن دانش آموزا برن بار
T:یاااا بزا دو دیقه بخندیم بعد بزن تو ذوقمممممم
E:اوکی بیا بریم
T:نه بیا با ماشین بریم
E:اخه میخوام پیاده برم
T:چرا
E:میخوام هوا بخورم
T:تو بیا حالا هم شیشه رو میدم پایین هم تو ماشین یه چیز بهترشم بهت میدم :)))
(منحرفا به جایی نمیرسن دوزتان=))
E:اوکی پس بزن بریم
رفتن سوار ماشین شدن و حرکت کردن وقتی رسیدن محله ی ایمکیونگ ایمکیونگ شروع کرد به .........
لطفن لایک هارو برسونین سریعتر آپ کنم و لطفن معرفی رو هم یه بار دیگه بخونین چون یه سری چیزا رو دوباره اضافه کردم
بوس باییییی لاوام :)))
لایک : 18
کامنت : 6
۴.۲k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.