از شوق تو ای شمعِ طرب، بعدِ هلاکم
از شوق تو ای شمعِ طرب، بعدِ هلاکم
جوشد پرِ پروانه ز هر ذرّهٔ خاکم
بیتابی من، عَرضِ نَسَبْ نامهٔ مستی است
چون موجِ می از سلسلهٔ ریشهٔ تاکم
آهم، شررم، اشکم و داغم، چه توان کرد؟
چون شمع، در این بزم، به صد رنگ، هلاکم
گَردَم چمنِ رنگ بنالد، چه خیال است؟
عمری است که در راه تمنّای تو خاکم
خاشاک، به ساحل رسد از دستِ ردِ موج
از تیغِ اجل نیست در این معرکه باکم
از بالِ هما کیست کشد ننگِ سعادت؟
بیدل ز سرِ ما نشود سایهٔ ما کم
#بیدل_دهلوی
#غزل #شعر #شاعر
جوشد پرِ پروانه ز هر ذرّهٔ خاکم
بیتابی من، عَرضِ نَسَبْ نامهٔ مستی است
چون موجِ می از سلسلهٔ ریشهٔ تاکم
آهم، شررم، اشکم و داغم، چه توان کرد؟
چون شمع، در این بزم، به صد رنگ، هلاکم
گَردَم چمنِ رنگ بنالد، چه خیال است؟
عمری است که در راه تمنّای تو خاکم
خاشاک، به ساحل رسد از دستِ ردِ موج
از تیغِ اجل نیست در این معرکه باکم
از بالِ هما کیست کشد ننگِ سعادت؟
بیدل ز سرِ ما نشود سایهٔ ما کم
#بیدل_دهلوی
#غزل #شعر #شاعر
۴.۰k
۲۲ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.