قسمت چهارم
قسمت چهارم
لیلیا
لیلی:اصلا فکرشو نمیکردم همچین ادم عوضی باشه,من فکر میکردم اون مهربونه,اصلا دیگه حالم از هرچی ادم مشهور و آیدله بهم میخوره
امی:دیدی گفتم لوهان اون چیزی که جلوی دوربین نشون میده نیست حالا باورت شد
لیلی:ازش متنفرم,دلم میخواد کلشو بکنم پسره پررو مغرور از خودراضی فک میکنه کیه
امی:باشه حالا زیاد بهش فکر نکن,برم خونه شما یا میاد خونه ما؟؟؟؟
لیلی:نه میرم خونه خودمون خیلی کار دارم باید همه عکساشو وسایلی و چیزایی که مربوط به اونه رو بندازم دور
امی:کار خوبی میکنی,حالا شدی همون دوست عاقل خودم
امیلی من و رسوند خونه و خودش رفت خیلی حالم بد بود ولی نمیخواستم جلوی امی نشون بدم چون اونم ناراحت میشد,وارد خونه شدم مامان و بابا با دیدنم تعجب کردن خب حق داشتن من الان باید تو کنسرت میبودم نه خونه
بابا:سلام دخترم کنسرت کنسل شده؟؟
من:نه بابایی کنسل نشده
مامان:پس چرا تو اومدی خونه اتفاقی افتاده؟؟؟
من:اره یه اتفاقی افتاده که باعث شه از لوهان بدم بیاد الان با یه آنتی فن هیچ فرقی ندارم من الان انتی فن لوهانم,به قول امی سرعقل اومدم و تصمیم دارم از این به بعد بهتر زندگی کنم
بابا:افرین دختر بابا کار خوبی میکنی بچسب به درست که موفق بشی
من:باشه بابا جون الانم میرم یکم استراحت کنم با اجازه؟؟؟
بابا:برو دختر گلم
رفتم طبقه بالا و وارد اتاقم شدم,به پوستر هاش که دورتادور اتاق بود ذل زدم همشون و کندم و پاره کردم جز یکیشون اون اولین پوستری بود که ازش داشتم,ماله یکی از عکسبرداری هاشون بود موهاش بلوند و طلایی نسکافه ای بود یه کت مشکی تنش بود و یه کیف هم روی شونش بادستش نگه داشته بود و اخم کرده بود,هرچی عکس توی گوشی و کامپیوترم داشتم با تمام اهنگا و کلیپ ها پاک کردم.....سه روز بعد اکسو به کره برگشتن حالا ما خیلی فاصله داشتیم ما امریکا و اونا کره,,,سعی کردم از اون به بعد یه زندگی جدید رو بدون لوهان و دیدنش و عکساش و خاطره هاش شروع کنم ولی مثل اینکه سرنوش جور دیگه ای رقم خورده بود
همه چی خوب پیش رفت تا روز تولد من و امیلی
چهارماه بعد
امروز روز تولد من و امیلیه خیلی خوشحالم بابام گفت برام یه سورپرایز داره که مطمئنن خوشحالم میکنه ولی نمیدونم چیه,, بابای امیلی هم گفته اونم یه سورپرایز واسه امی داره درواقع چون تولدمون تو یه روزه یه جشن بزرگ باهم گرفتیم که توی یه باغ خیلی خوشگله
بچه ها غیر اینکه نظر راجب این قسمت فراموش نشه دوم اینکه به نظر شما سورپرایز باباهای امیلی و لیلیا چی میتونه باشه؟؟؟؟؟؟؟
لیلیا
لیلی:اصلا فکرشو نمیکردم همچین ادم عوضی باشه,من فکر میکردم اون مهربونه,اصلا دیگه حالم از هرچی ادم مشهور و آیدله بهم میخوره
امی:دیدی گفتم لوهان اون چیزی که جلوی دوربین نشون میده نیست حالا باورت شد
لیلی:ازش متنفرم,دلم میخواد کلشو بکنم پسره پررو مغرور از خودراضی فک میکنه کیه
امی:باشه حالا زیاد بهش فکر نکن,برم خونه شما یا میاد خونه ما؟؟؟؟
لیلی:نه میرم خونه خودمون خیلی کار دارم باید همه عکساشو وسایلی و چیزایی که مربوط به اونه رو بندازم دور
امی:کار خوبی میکنی,حالا شدی همون دوست عاقل خودم
امیلی من و رسوند خونه و خودش رفت خیلی حالم بد بود ولی نمیخواستم جلوی امی نشون بدم چون اونم ناراحت میشد,وارد خونه شدم مامان و بابا با دیدنم تعجب کردن خب حق داشتن من الان باید تو کنسرت میبودم نه خونه
بابا:سلام دخترم کنسرت کنسل شده؟؟
من:نه بابایی کنسل نشده
مامان:پس چرا تو اومدی خونه اتفاقی افتاده؟؟؟
من:اره یه اتفاقی افتاده که باعث شه از لوهان بدم بیاد الان با یه آنتی فن هیچ فرقی ندارم من الان انتی فن لوهانم,به قول امی سرعقل اومدم و تصمیم دارم از این به بعد بهتر زندگی کنم
بابا:افرین دختر بابا کار خوبی میکنی بچسب به درست که موفق بشی
من:باشه بابا جون الانم میرم یکم استراحت کنم با اجازه؟؟؟
بابا:برو دختر گلم
رفتم طبقه بالا و وارد اتاقم شدم,به پوستر هاش که دورتادور اتاق بود ذل زدم همشون و کندم و پاره کردم جز یکیشون اون اولین پوستری بود که ازش داشتم,ماله یکی از عکسبرداری هاشون بود موهاش بلوند و طلایی نسکافه ای بود یه کت مشکی تنش بود و یه کیف هم روی شونش بادستش نگه داشته بود و اخم کرده بود,هرچی عکس توی گوشی و کامپیوترم داشتم با تمام اهنگا و کلیپ ها پاک کردم.....سه روز بعد اکسو به کره برگشتن حالا ما خیلی فاصله داشتیم ما امریکا و اونا کره,,,سعی کردم از اون به بعد یه زندگی جدید رو بدون لوهان و دیدنش و عکساش و خاطره هاش شروع کنم ولی مثل اینکه سرنوش جور دیگه ای رقم خورده بود
همه چی خوب پیش رفت تا روز تولد من و امیلی
چهارماه بعد
امروز روز تولد من و امیلیه خیلی خوشحالم بابام گفت برام یه سورپرایز داره که مطمئنن خوشحالم میکنه ولی نمیدونم چیه,, بابای امیلی هم گفته اونم یه سورپرایز واسه امی داره درواقع چون تولدمون تو یه روزه یه جشن بزرگ باهم گرفتیم که توی یه باغ خیلی خوشگله
بچه ها غیر اینکه نظر راجب این قسمت فراموش نشه دوم اینکه به نظر شما سورپرایز باباهای امیلی و لیلیا چی میتونه باشه؟؟؟؟؟؟؟
۱۱.۷k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.