«آغوش ماه»
«آغوش ماه»
نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
چه روشن ماه و روشن بین نگاهی کرده ام پیدا
به سوی خلق هر راهی که دارم خواهد شد
که از دل با خدای خویش راهی کرده ام پیدا
من آن بخت سپید خود که گم شد سالها از من
کنون در گوشه چشم سیاهی کرده ام پیدا
به آهی کزدل آوردم گرفتم دامن همّت
خداوندا چه دامنگیر آهی کرده ام پیدا
برای زندگانی موجبی در خود نمی دیدم
کنون گر عمر باشد تکیه گاهی کرده ام پیدا
گدای عشقم و عرض نیاز بی نیازی را
بلند ایوان ناز پادشاهی کرده ام پیدا
از این پس شهریارا از غم دنیا نیندیشم
که چون آغوش پیر خود پناهی کرده ام پیدا
نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
چه روشن ماه و روشن بین نگاهی کرده ام پیدا
به سوی خلق هر راهی که دارم خواهد شد
که از دل با خدای خویش راهی کرده ام پیدا
من آن بخت سپید خود که گم شد سالها از من
کنون در گوشه چشم سیاهی کرده ام پیدا
به آهی کزدل آوردم گرفتم دامن همّت
خداوندا چه دامنگیر آهی کرده ام پیدا
برای زندگانی موجبی در خود نمی دیدم
کنون گر عمر باشد تکیه گاهی کرده ام پیدا
گدای عشقم و عرض نیاز بی نیازی را
بلند ایوان ناز پادشاهی کرده ام پیدا
از این پس شهریارا از غم دنیا نیندیشم
که چون آغوش پیر خود پناهی کرده ام پیدا
۹۶۸
۱۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.