شام غریبان کربلای۴
#شام_غریبان_کربلای۴
«نوروزعلی یزدانخواه درآستانه انقلاب از کوچک تا بزرگ، همه خانواده اهل مبارزه اند، طوبی یزدانخواه، متولد سال 1347 کلاس چهارم ابتدائی، دختر شیرین زبان، نوروزعلی، وقتی ده ساله که بود، روز نهم آذر سال پنجاه و هفت، در شهر فریدونکنار، خواهر کوچکترش خدیجه سه ساله را می بندد روی کولش، راهی تظاهرات می شود، توی راه برادر طوبی، «قربانعلی یزدانخواه» به طوبی می گوید: برگرد، زیر دست و پا می مانی، طو
بی قبول نمی کند، نزدیک های ظهر، تظاهرات به خشونت کشیده می شود، مامورین شاه لعین و دربدر، به طرف مردم تیراندازی می کنند، یکی از مامورین ظالم، از سه چهار متری، یک تیر «ژ 3» به طرف قلب طوبی شلیک می کند، گلوله ناجوانمردانه، سینه طوبی را می شکافد، گلوله از پشت طوبی خارج شده، خدیجه سه ساله که روی شانه طوبی است، گلوله در قلب دختر سه ساله نوروزعلی می نشیند. طوبی و خدیجه دردم شهید می شوند، پس از گذشت حوادث انقلاب تمام مردهای خانه نوروزعلی همه عازم به جبهه می شوند، قربانعلی برادر بزرگتر طوبی، در سال شصت و یک شهید می شوند. رحیم اصرار دارد، پدرش را که سه شهید تقدیم انقلاب و آرمان های شان کرده، حالا می خواهد که پدر بماند. به حاج حسین گفتم: شما نگذار هردویشان بیایند، حاجی بین پدر و پسر قرعه انداخت، قرعه بنام رحیم افتاد، رحیم برود، پدر بماند، پدر زد زیر قرعه، راه افتاد. رحیم دنبال پدر، حاجی چه داشت که بگوید. زیر نم نم باران راه افتادیم. شب سوم دی «1365» توی کانال با ذکر یا زهراء(س) یا حسین(ع) می رویم برای تعین سرنوشت.
بچه ها همه سرحال و آماده به رزم، با دلی پر از آرزوهای آسمانی، منتظر خش خش بیسیم مانده اند. حاجی گوشی را از من گرفت و شروع کرد: بسم الله الرحمن الرحیم. لاحول ولاقوهً الابالله «یامهدی ادرکنی» ناگهان آتش از نوک اسلحه بچه ها با فریاد یا مهدی ادرکنی(عج) زبانه کشید. عملیات آغاز شد. منطقه عملیاتی در حد فاصل شمال شلمچه تا چهار کیلومتری انتهای جزیره مینو، از دو محور شلمچه و ابوخصیب، با هدف بصره، با عبور از بین جزیره ام الرصاص، بوارین، تاکتیک ویژه این عملیات است.
گردان یارسول(ص) ساعت یازده شب سوم دی ماه، از محور گمرک شلمچه، شدید با عراقی های درگیراست، چهارلول های عراقی بچه ها را توی نی زار درو می کنند، بیشتر بچه ها در همان لحظات اولیه عملیات شهید می شوند. خط اول را که شکستیم، افتادیم توی نیزار، هوا سرد و سوزناک، بوی باروت، خمپاره های که لحظه به لحظه، اطراف ما می نشینند، هربار فریادی را به آسمان می بره، من پا به پای حاج بصیر می دوم، بچه ها که از خاکریز پائین می آیند، نوبت پاک سازی سنگر عراقی هاست، می رویم داخل سنگر فرماندهی، گرم می شویم. می نشینم، کمی از خستگی و سرمای وجودم کاسته می شود.
حاج بصیر گوشی بیسم گرفت به«آقا مرتضی قربانی» فرمانده لشکر 25 کربلا آنسوی خط است می گوید: به لطف خدا و همت بچه ها ما خط اول را شکستیم، انشالله اگر خدا یاری کنه ما تا کربلا پیش می رویم.
تمام کانال و منطقه را بچه ها تصرف کردند، الان دارند اسرا را به پشت جبهه منتقل می کنند. ما تا آخر ایستادیم. به امام بگو بچه ها تا آخرین قطره خونشان ایستاده اند. انشالله ما آماده ایم برای ادای تکلیف، برای ما دعا کنید، دل خانواده شهدا را شاد کنیم.
#سالروز_عملیات_کربلای۴
#فکر_نو #شهید #بسیجی #رزمندگان #بسیجیان #بسیج #پاسدار #سپاه
«نوروزعلی یزدانخواه درآستانه انقلاب از کوچک تا بزرگ، همه خانواده اهل مبارزه اند، طوبی یزدانخواه، متولد سال 1347 کلاس چهارم ابتدائی، دختر شیرین زبان، نوروزعلی، وقتی ده ساله که بود، روز نهم آذر سال پنجاه و هفت، در شهر فریدونکنار، خواهر کوچکترش خدیجه سه ساله را می بندد روی کولش، راهی تظاهرات می شود، توی راه برادر طوبی، «قربانعلی یزدانخواه» به طوبی می گوید: برگرد، زیر دست و پا می مانی، طو
بی قبول نمی کند، نزدیک های ظهر، تظاهرات به خشونت کشیده می شود، مامورین شاه لعین و دربدر، به طرف مردم تیراندازی می کنند، یکی از مامورین ظالم، از سه چهار متری، یک تیر «ژ 3» به طرف قلب طوبی شلیک می کند، گلوله ناجوانمردانه، سینه طوبی را می شکافد، گلوله از پشت طوبی خارج شده، خدیجه سه ساله که روی شانه طوبی است، گلوله در قلب دختر سه ساله نوروزعلی می نشیند. طوبی و خدیجه دردم شهید می شوند، پس از گذشت حوادث انقلاب تمام مردهای خانه نوروزعلی همه عازم به جبهه می شوند، قربانعلی برادر بزرگتر طوبی، در سال شصت و یک شهید می شوند. رحیم اصرار دارد، پدرش را که سه شهید تقدیم انقلاب و آرمان های شان کرده، حالا می خواهد که پدر بماند. به حاج حسین گفتم: شما نگذار هردویشان بیایند، حاجی بین پدر و پسر قرعه انداخت، قرعه بنام رحیم افتاد، رحیم برود، پدر بماند، پدر زد زیر قرعه، راه افتاد. رحیم دنبال پدر، حاجی چه داشت که بگوید. زیر نم نم باران راه افتادیم. شب سوم دی «1365» توی کانال با ذکر یا زهراء(س) یا حسین(ع) می رویم برای تعین سرنوشت.
بچه ها همه سرحال و آماده به رزم، با دلی پر از آرزوهای آسمانی، منتظر خش خش بیسیم مانده اند. حاجی گوشی را از من گرفت و شروع کرد: بسم الله الرحمن الرحیم. لاحول ولاقوهً الابالله «یامهدی ادرکنی» ناگهان آتش از نوک اسلحه بچه ها با فریاد یا مهدی ادرکنی(عج) زبانه کشید. عملیات آغاز شد. منطقه عملیاتی در حد فاصل شمال شلمچه تا چهار کیلومتری انتهای جزیره مینو، از دو محور شلمچه و ابوخصیب، با هدف بصره، با عبور از بین جزیره ام الرصاص، بوارین، تاکتیک ویژه این عملیات است.
گردان یارسول(ص) ساعت یازده شب سوم دی ماه، از محور گمرک شلمچه، شدید با عراقی های درگیراست، چهارلول های عراقی بچه ها را توی نی زار درو می کنند، بیشتر بچه ها در همان لحظات اولیه عملیات شهید می شوند. خط اول را که شکستیم، افتادیم توی نیزار، هوا سرد و سوزناک، بوی باروت، خمپاره های که لحظه به لحظه، اطراف ما می نشینند، هربار فریادی را به آسمان می بره، من پا به پای حاج بصیر می دوم، بچه ها که از خاکریز پائین می آیند، نوبت پاک سازی سنگر عراقی هاست، می رویم داخل سنگر فرماندهی، گرم می شویم. می نشینم، کمی از خستگی و سرمای وجودم کاسته می شود.
حاج بصیر گوشی بیسم گرفت به«آقا مرتضی قربانی» فرمانده لشکر 25 کربلا آنسوی خط است می گوید: به لطف خدا و همت بچه ها ما خط اول را شکستیم، انشالله اگر خدا یاری کنه ما تا کربلا پیش می رویم.
تمام کانال و منطقه را بچه ها تصرف کردند، الان دارند اسرا را به پشت جبهه منتقل می کنند. ما تا آخر ایستادیم. به امام بگو بچه ها تا آخرین قطره خونشان ایستاده اند. انشالله ما آماده ایم برای ادای تکلیف، برای ما دعا کنید، دل خانواده شهدا را شاد کنیم.
#سالروز_عملیات_کربلای۴
#فکر_نو #شهید #بسیجی #رزمندگان #بسیجیان #بسیج #پاسدار #سپاه
۸.۸k
۰۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.