ورود اهل بیت امام حسین(ع) به مجلس ابن زیاد ملعون
ورود اهل بیت امام حسین(ع) به مجلس ابن زیاد ملعون
پس از ورود اهلی بیت علیه السّلام ، ابن زیاد بد بنیاد در قصردار الاماره نشست و
صلای عام در داد که در آن مجلس عموم اهل کوفه حاضر گردند حکم نمود که سر مطهر امام
حسین علیه السّلام را در پیش روی آن لعین نهادند و زنان و دختران اهلی بیت حضرت امام علیه
السّلام و کودکان آن جناب در مجلس آن شقاوت ماب حاضر گردیدند؛ پس علیا مکرمه حضرت زینب
خاتون علیه السّلام به قسمی که او را نشناسند و ملتفت حال او نگردند نبشست ابن زیاد شقی
از حال آن مخدره سؤ ال کرد، به او گفتند: این علیا مکرمه زینب خاتون دختر امیر المومنین علیه
السّلام است ابن زیاد لعین متوجه آن جناب شد و به زبان بریده این کلمات را بگفت : حمد خدا را
که شما را رسوا نمود و دروغ شما را ظاهر ساخت جانم زینب در جواب ابن زیاد نانجیب ، فرمود:
روسایی برای فاسقان است و دروغگویی درشان فاجران است و ما خاندان رسول خدا چنین
نیستیم باز ابن زیاد گفت : دیدی خدا با برادرت و اهل بیت تو چه کرد! زینب کبری فرمود: من بجز
خوبی از پروردگارم ندیدم ، شهدای کربلا گروهی بودند (از بندگان خاص خدا) خدا عزوجل شهادت
را برای ایشان مقدر فرموده بود و آنها به سوی آرامگاه ابدی خود شتافتند و به زودی خدای تعالی
بین تو و آنها جمع نماید و به حسابرسی پردازد و آنان علیه تو حجت اودند و با تو دشمنی نمایند؛
پس نظر نما که در روز رستاخیز رستگاری و پیروزی از آن کیست ؟ ای ابن مرجانه ! مادرت به
عزایت نشیند. راوی گوید: با شنیدن این گفتار از دختر حیدرکرار، ابن زیاد بدرکردار در خشم شد
چون مار، چنانکه می نمود که تصمیم به قتل آن مخدره دارد پس عمرو بن حریث به آن ملعون ،
گفت :
ای ابن زیاد! این زن است و طائفه زنان را بر سخنانشان مواخذه نمی کنند.
بازا ابن زیاد شقی بی حیا، زبان بریده به این سخنان گویا نمود که به تحقیق که خدا سینه مرا
شفا داد با کشتن حسین و سرکشان اهل بیتش زینب کبری علیه السّلام فرمود: به جان خودم
سوگند! تو سرور و مولای مرا کشتی و شاخ های درخت خاندان مرا بردید و ریشه زندگی مرا قطع
کردی ، پس اگر اینها مایه شفای درد تو است ، اکنون شفا یافته ای !؟
ابن زیاد پلید گفت : این زنا قافیه گواست ، به جان خود سوگند که پدر او هم شاعر و قافیه ساز
بود.
زینب کبری علیه السّلام فرمود: ای ابن زیاد! زنان را با قافیه سازی و شعرپردازی چه کار است !
سپس ابن زیاد متوجه به جانب امام زین العابدین علیه السّلام گردید و گفت : این کیست ؟ گفتند:
این علی بن الحسین است .
ابن زیاد گفت : مگر خدا علی بن الحسین را نکشت ؟
امام زین العابدین علیه السّلام فرمود: مرا برادری بود نامش علی بن الحسین که به دست مردم در
کربلا کشته شد. ابن زیاد گفت : چنین نیست بلکه به دست خدا کشته شد.
آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: ((الله یتوفی ))؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند و
ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد.
ابن زیاد گفت : آیا تو را جرات بر جواب من است ، این مرد را ببرید و گردنش را بزنید.
زینب خاتون علیه السّلام فرمود: ای پسر زیاد! از ما احدی را زنده نذاشتی ، اگر می خواهی او را
بکشی پس مرا هم به قتل برسان !
حضرت سید الساجدین علیه السّلام هب عمه مکرمه خود، فرمود: ای عمه ! لحظه ای آرام باش تا
با این لعین سخن گویم سپس متوجه ابن زیاد شد و فرمود: ای پسر زیاد! همانا مرا به کشتن می
ترسانی ، آیا نمی دانی کشته شدن برای ما عادت است و کرامت ما در شهادت است ؟
آنگاه ابن زیاد بد بنیاد حکم خود که سید سجاد علیه السّلام و سایر اهل بیت امام عباد را در خانه
ای که جنب مسجد اعظم کوفه بود، وارد نمودند زینب خاتون علیه السّلام فرمود: هیچ کس از زنان
کوفه به نزد ما نمی آمد مگر ام ولد و کنیزکان ؛ زیرا ایشان هم مانند ما به بلای اسیری مبتلا شده
بودند و به این مرد لعین حکم نمود که سر مطهر امام مبین و فرزند سید المرسلین را در کوچه
های شهر کوفه بگردانند و چه مناسب است که اشعار یکی از دانشمندان را که در مصیبت فرزند
رسول خدا صلی الله علیه و آله انشاء نموده و در اینجا ذکر کنیم : ((راس ابن ....))؛ یعنی بسیار
شگفت است که سر فرزند دختر پیامبر و نور دیده وصی پیامبر را بر بالای نیزه نمایند تا مردم به آن
نظاره کنند و در همان حال آنانکه خود را از اهل اسلام می دانند این داهیه عظمی را ببیند و به
گوش خود بشنوند و مع ذلک نه در مقام انکار این امر تشنیع باشند و نه بر این مصیبت عظمی گریه
و ناله نمایند ای نور چشم زهرا دیدار رویت چشمان کور را بینا و اندون ذکر مصیبت تو گوشهای
شنوا را کر نموده .
تو با شهادتت چشمان دوستانت را که از خیال تو راحت بودند، بیدار کردی و چشمان دوستانت را
که هرگز از ترس شوکت تو به
پس از ورود اهلی بیت علیه السّلام ، ابن زیاد بد بنیاد در قصردار الاماره نشست و
صلای عام در داد که در آن مجلس عموم اهل کوفه حاضر گردند حکم نمود که سر مطهر امام
حسین علیه السّلام را در پیش روی آن لعین نهادند و زنان و دختران اهلی بیت حضرت امام علیه
السّلام و کودکان آن جناب در مجلس آن شقاوت ماب حاضر گردیدند؛ پس علیا مکرمه حضرت زینب
خاتون علیه السّلام به قسمی که او را نشناسند و ملتفت حال او نگردند نبشست ابن زیاد شقی
از حال آن مخدره سؤ ال کرد، به او گفتند: این علیا مکرمه زینب خاتون دختر امیر المومنین علیه
السّلام است ابن زیاد لعین متوجه آن جناب شد و به زبان بریده این کلمات را بگفت : حمد خدا را
که شما را رسوا نمود و دروغ شما را ظاهر ساخت جانم زینب در جواب ابن زیاد نانجیب ، فرمود:
روسایی برای فاسقان است و دروغگویی درشان فاجران است و ما خاندان رسول خدا چنین
نیستیم باز ابن زیاد گفت : دیدی خدا با برادرت و اهل بیت تو چه کرد! زینب کبری فرمود: من بجز
خوبی از پروردگارم ندیدم ، شهدای کربلا گروهی بودند (از بندگان خاص خدا) خدا عزوجل شهادت
را برای ایشان مقدر فرموده بود و آنها به سوی آرامگاه ابدی خود شتافتند و به زودی خدای تعالی
بین تو و آنها جمع نماید و به حسابرسی پردازد و آنان علیه تو حجت اودند و با تو دشمنی نمایند؛
پس نظر نما که در روز رستاخیز رستگاری و پیروزی از آن کیست ؟ ای ابن مرجانه ! مادرت به
عزایت نشیند. راوی گوید: با شنیدن این گفتار از دختر حیدرکرار، ابن زیاد بدرکردار در خشم شد
چون مار، چنانکه می نمود که تصمیم به قتل آن مخدره دارد پس عمرو بن حریث به آن ملعون ،
گفت :
ای ابن زیاد! این زن است و طائفه زنان را بر سخنانشان مواخذه نمی کنند.
بازا ابن زیاد شقی بی حیا، زبان بریده به این سخنان گویا نمود که به تحقیق که خدا سینه مرا
شفا داد با کشتن حسین و سرکشان اهل بیتش زینب کبری علیه السّلام فرمود: به جان خودم
سوگند! تو سرور و مولای مرا کشتی و شاخ های درخت خاندان مرا بردید و ریشه زندگی مرا قطع
کردی ، پس اگر اینها مایه شفای درد تو است ، اکنون شفا یافته ای !؟
ابن زیاد پلید گفت : این زنا قافیه گواست ، به جان خود سوگند که پدر او هم شاعر و قافیه ساز
بود.
زینب کبری علیه السّلام فرمود: ای ابن زیاد! زنان را با قافیه سازی و شعرپردازی چه کار است !
سپس ابن زیاد متوجه به جانب امام زین العابدین علیه السّلام گردید و گفت : این کیست ؟ گفتند:
این علی بن الحسین است .
ابن زیاد گفت : مگر خدا علی بن الحسین را نکشت ؟
امام زین العابدین علیه السّلام فرمود: مرا برادری بود نامش علی بن الحسین که به دست مردم در
کربلا کشته شد. ابن زیاد گفت : چنین نیست بلکه به دست خدا کشته شد.
آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: ((الله یتوفی ))؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند و
ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد.
ابن زیاد گفت : آیا تو را جرات بر جواب من است ، این مرد را ببرید و گردنش را بزنید.
زینب خاتون علیه السّلام فرمود: ای پسر زیاد! از ما احدی را زنده نذاشتی ، اگر می خواهی او را
بکشی پس مرا هم به قتل برسان !
حضرت سید الساجدین علیه السّلام هب عمه مکرمه خود، فرمود: ای عمه ! لحظه ای آرام باش تا
با این لعین سخن گویم سپس متوجه ابن زیاد شد و فرمود: ای پسر زیاد! همانا مرا به کشتن می
ترسانی ، آیا نمی دانی کشته شدن برای ما عادت است و کرامت ما در شهادت است ؟
آنگاه ابن زیاد بد بنیاد حکم خود که سید سجاد علیه السّلام و سایر اهل بیت امام عباد را در خانه
ای که جنب مسجد اعظم کوفه بود، وارد نمودند زینب خاتون علیه السّلام فرمود: هیچ کس از زنان
کوفه به نزد ما نمی آمد مگر ام ولد و کنیزکان ؛ زیرا ایشان هم مانند ما به بلای اسیری مبتلا شده
بودند و به این مرد لعین حکم نمود که سر مطهر امام مبین و فرزند سید المرسلین را در کوچه
های شهر کوفه بگردانند و چه مناسب است که اشعار یکی از دانشمندان را که در مصیبت فرزند
رسول خدا صلی الله علیه و آله انشاء نموده و در اینجا ذکر کنیم : ((راس ابن ....))؛ یعنی بسیار
شگفت است که سر فرزند دختر پیامبر و نور دیده وصی پیامبر را بر بالای نیزه نمایند تا مردم به آن
نظاره کنند و در همان حال آنانکه خود را از اهل اسلام می دانند این داهیه عظمی را ببیند و به
گوش خود بشنوند و مع ذلک نه در مقام انکار این امر تشنیع باشند و نه بر این مصیبت عظمی گریه
و ناله نمایند ای نور چشم زهرا دیدار رویت چشمان کور را بینا و اندون ذکر مصیبت تو گوشهای
شنوا را کر نموده .
تو با شهادتت چشمان دوستانت را که از خیال تو راحت بودند، بیدار کردی و چشمان دوستانت را
که هرگز از ترس شوکت تو به
۵.۵k
۱۰ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.