حکایت بارانی بی امان است
حکایت بارانی بیامان است
این گونه که من
دوستت میدارم.
شوریدهوار و پریشان باریدن
بر خزهها و خیزابها
به بیراهه و راهها تاختن
بیتاب، بیقرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سرنهادن
و تو را به یاد آوردن
چون خونی در دل
که همواره
فراموش میشود.
حکایت بارانی بیقرار است
اینگونه که من
دوستت دارم.
این گونه که من
دوستت میدارم.
شوریدهوار و پریشان باریدن
بر خزهها و خیزابها
به بیراهه و راهها تاختن
بیتاب، بیقرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سرنهادن
و تو را به یاد آوردن
چون خونی در دل
که همواره
فراموش میشود.
حکایت بارانی بیقرار است
اینگونه که من
دوستت دارم.
۲۵۵
۱۱ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.