اسلام ایرانیان۱۵
اسلام ایرانیان۱۵
قیس هنگامی که شنید ابوبکر چنین نامهای نوشته، برای ذوالکلاع نوشت که خود و اصحابش با ایرانیان جنگ کنند و آنان را از خاک یمن اخراج نمایند ولیکن ذوالکلاع و یارانش به قیس اعتنا نکردند و پیشنهاد او را رد نمودند. قیس هنگامی که دید کسی او را یاری نمیکند، تصمیم گرفت به هر طریق که شده ولو با مکر و فریب ایرانیان را از پا درآورد و فیروز و دادویه و دیلمی را که سرکردگان آنها به شمار میروند بکشد. قیس برای اصحاب اسود کذاب که در کوهها پراکنده بودند و با فیروز و ایرانیان سخت دشمن بودند، دعوتنامه فرستاد و از آنان درخواست نمود که با فیروز و ایرانیان مسلمان جنگ کنند و قیس را یاری نمایند. در اثر این دعوت جماعتی از اصحاب اسود عنسی در صنعا اجتماع نمودند و خود را برای جنگ با ایرانیان آماده ساختند. در این هنگام اهل صنعا از این جریان اطلاع پیدا کردند و از اسرار و حقایق پشت پرده که توسط قیس بن عبد یغوث انجام میگرفت مطلع شدند. قیس با فیروز و دادویه به مشورت پرداخت و با مکر و حیله اوضاع و احوال را بر آنها وارونه جلوه داد و از این دو نفر دعوت کرد که فردا با هم غذا بخورند. اینان نیز دعوت وی را پذیرفتند و قرار شد در موعد مقرر در منزل وی حاضر شوند. نخست دادویه به خانه قیس وارد شد و بلافاصله توسط گروهی که قبلًا آماده شده بودند کشته شد. پس از چند لحظه فیروز از راه رسید. همینکه وارد خانه شد، شنید دو زن از پشت بام با همدیگر میگویند این مرد هم الآن کشته خواهد شد، همانطور که قبل از رسیدن او دادویه را کشتند. فیروز پس از شنیدن این سخن بلافاصله از منزل بیرون شد و یاران قیس چون این را بدیدند وی را تعقیب کردند، لیکن نتوانستند او را دریابند. فیروز به سرعت تمام از آن حوالی دور شد و در بین راه جشیش دیلمی را دید که وی برای شرکت در ناهار به منزل قیس میرود. بلافاصله خود را به وی رسانید و جریان را گفت، و بدون درنگ هر دو به طرف کوه خولان رفتند و در آنجا در نزد خویشاوندان فیروز قرار گرفتند.
قیس هنگامی که شنید ابوبکر چنین نامهای نوشته، برای ذوالکلاع نوشت که خود و اصحابش با ایرانیان جنگ کنند و آنان را از خاک یمن اخراج نمایند ولیکن ذوالکلاع و یارانش به قیس اعتنا نکردند و پیشنهاد او را رد نمودند. قیس هنگامی که دید کسی او را یاری نمیکند، تصمیم گرفت به هر طریق که شده ولو با مکر و فریب ایرانیان را از پا درآورد و فیروز و دادویه و دیلمی را که سرکردگان آنها به شمار میروند بکشد. قیس برای اصحاب اسود کذاب که در کوهها پراکنده بودند و با فیروز و ایرانیان سخت دشمن بودند، دعوتنامه فرستاد و از آنان درخواست نمود که با فیروز و ایرانیان مسلمان جنگ کنند و قیس را یاری نمایند. در اثر این دعوت جماعتی از اصحاب اسود عنسی در صنعا اجتماع نمودند و خود را برای جنگ با ایرانیان آماده ساختند. در این هنگام اهل صنعا از این جریان اطلاع پیدا کردند و از اسرار و حقایق پشت پرده که توسط قیس بن عبد یغوث انجام میگرفت مطلع شدند. قیس با فیروز و دادویه به مشورت پرداخت و با مکر و حیله اوضاع و احوال را بر آنها وارونه جلوه داد و از این دو نفر دعوت کرد که فردا با هم غذا بخورند. اینان نیز دعوت وی را پذیرفتند و قرار شد در موعد مقرر در منزل وی حاضر شوند. نخست دادویه به خانه قیس وارد شد و بلافاصله توسط گروهی که قبلًا آماده شده بودند کشته شد. پس از چند لحظه فیروز از راه رسید. همینکه وارد خانه شد، شنید دو زن از پشت بام با همدیگر میگویند این مرد هم الآن کشته خواهد شد، همانطور که قبل از رسیدن او دادویه را کشتند. فیروز پس از شنیدن این سخن بلافاصله از منزل بیرون شد و یاران قیس چون این را بدیدند وی را تعقیب کردند، لیکن نتوانستند او را دریابند. فیروز به سرعت تمام از آن حوالی دور شد و در بین راه جشیش دیلمی را دید که وی برای شرکت در ناهار به منزل قیس میرود. بلافاصله خود را به وی رسانید و جریان را گفت، و بدون درنگ هر دو به طرف کوه خولان رفتند و در آنجا در نزد خویشاوندان فیروز قرار گرفتند.
۱.۱k
۲۱ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.