786
786
❤شعر طنز ' احوال یکی از دوستان ...
خستگیتون در بره ...
...
قالی قیطران می خواهد ...
فکر کرده طرف ' سلیمانم ...
من که در خوابگاه دانشگاه
لنگ یک استکان ' فنجانم ...
دبه کردم بهانه آوردم ...
گفتم از وضع دین و ایمانم
پوز خندی زد و به رندی گفت :
فکر کردی که من مسلمانم ؟
گفتم اصلا بعید نیست اگر
که بفهمی دو تاست تنبانم ...
گفت : اینکه طبیعی و عادیست
آشنا با خصال مردانم ...
گفتم از اعتیادم و اینکه :
مست وافورهای کرمانم ...
گفت : عژیژ دلم خمار شدی ؟
دو نخود هشت پیش مامانم ...
به ' چه بانوی با کمالاتی !!!
دست مریزاد به نه نه جانم ...
س.ر.هاشمی ...
الان فی البداهه
❤شعر طنز ' احوال یکی از دوستان ...
خستگیتون در بره ...
...
قالی قیطران می خواهد ...
فکر کرده طرف ' سلیمانم ...
من که در خوابگاه دانشگاه
لنگ یک استکان ' فنجانم ...
دبه کردم بهانه آوردم ...
گفتم از وضع دین و ایمانم
پوز خندی زد و به رندی گفت :
فکر کردی که من مسلمانم ؟
گفتم اصلا بعید نیست اگر
که بفهمی دو تاست تنبانم ...
گفت : اینکه طبیعی و عادیست
آشنا با خصال مردانم ...
گفتم از اعتیادم و اینکه :
مست وافورهای کرمانم ...
گفت : عژیژ دلم خمار شدی ؟
دو نخود هشت پیش مامانم ...
به ' چه بانوی با کمالاتی !!!
دست مریزاد به نه نه جانم ...
س.ر.هاشمی ...
الان فی البداهه
۳۳۱
۲۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.