برادران من✧
برادران من✧
my brothers ✧
[Part11]
ویوی ا/ت
پرونده ی همه ی اونایی که داداشم داده بودو چک کردم و هیچ کس اون نبود
جز یه نفر که اونم میگفت من خواهر کوچیک تر ندارم جز یه نفر که از پرورشگاه گرفتنش و ازم یه سال کوچیک تر بود
یه چیزی عجیب بود میدونم باید اسم اون شخصی که گم شده. مثل همون باشه ولی خب داستاناشون عین همه و یکم این موضوع عجیبه و این که کسی که گفته بود یه خواهر از پروزشگاه داشتم اسمش هوسوک بود و من یادمه اسم داداشم هوسوک نبود یه چیز عجیب تر اینه که انگار یه حقیقتی این وسط هست که کسی به من نمیگه
ویوتهیونگ
میدونم که ا/ت کم کم داره حقیقتو میفهمه ولی یه مدت بیخیال گشتن دنبال اون بچه میشم
ویوی ا/ت
میدونی تصمیم گرفتم دیگه به تهیونگ درباره ی کارام چیزی نگم و خودم از حقیقت سر در بیارم
(پرش به دوروز بعد)
ویوی ا/ت
تو کل این مدت مدرسه نرفتم و خوب خیلی خوشحالم
این دوروز داشتم دنبال یه سر نخ برای حقیقت میگشتم و خب تصمیم گرفتم از روی پرونده ی هوسوک آدرسشو پیدا کنم و برم خونش و ازش سوال بپرسم
لباسامو پوشیدم و رفتم
(علامت هوسوک®)
®کیه؟
+کیم ا/ت
®نمی شناسم
+میشه درو باز کنی
درو باز کرد
®آهان پس اسم تو ا/تس
+اره
®چرا اومدی اینجا؟
+ازت سوال دارم
®خب بیاتو و بپرس
+باشه
رفتم تو و روی مبل نشستم
+خب هوسوک میدونی ون خیلی ذهنم درگیره و تو فقط با جواب به این سوالم میتونی کاملا منو راحت کنی فقط به شرطی که حقیقتو بگی
®باشه
+اسم اون خواهرت که از پرورشگاه آورده بودن چیه و فامیلیش
ویوی هوسوک
واییی نه کیم تهیونگ گفته بود ممکنه ازمون سوالای اینجوری بپرسه ولی بهش حقیقتو نگیم ولی اون خیلی نازه و نمی تونم بهش راستو نگم بیخیال
®عاممم میدونی اطلاعات کاملشو میخوای؟
+آره
®خب کیم ا/ت اون زمان ۵سالش بود و موقع این اتفاق مهد کودک بود
+(فاک،اینکه منم)
+هوسوک اون من بودم؟
®آره
+پس من بچه ی واقعی پدر مادرم نیستم
my brothers ✧
[Part11]
ویوی ا/ت
پرونده ی همه ی اونایی که داداشم داده بودو چک کردم و هیچ کس اون نبود
جز یه نفر که اونم میگفت من خواهر کوچیک تر ندارم جز یه نفر که از پرورشگاه گرفتنش و ازم یه سال کوچیک تر بود
یه چیزی عجیب بود میدونم باید اسم اون شخصی که گم شده. مثل همون باشه ولی خب داستاناشون عین همه و یکم این موضوع عجیبه و این که کسی که گفته بود یه خواهر از پروزشگاه داشتم اسمش هوسوک بود و من یادمه اسم داداشم هوسوک نبود یه چیز عجیب تر اینه که انگار یه حقیقتی این وسط هست که کسی به من نمیگه
ویوتهیونگ
میدونم که ا/ت کم کم داره حقیقتو میفهمه ولی یه مدت بیخیال گشتن دنبال اون بچه میشم
ویوی ا/ت
میدونی تصمیم گرفتم دیگه به تهیونگ درباره ی کارام چیزی نگم و خودم از حقیقت سر در بیارم
(پرش به دوروز بعد)
ویوی ا/ت
تو کل این مدت مدرسه نرفتم و خوب خیلی خوشحالم
این دوروز داشتم دنبال یه سر نخ برای حقیقت میگشتم و خب تصمیم گرفتم از روی پرونده ی هوسوک آدرسشو پیدا کنم و برم خونش و ازش سوال بپرسم
لباسامو پوشیدم و رفتم
(علامت هوسوک®)
®کیه؟
+کیم ا/ت
®نمی شناسم
+میشه درو باز کنی
درو باز کرد
®آهان پس اسم تو ا/تس
+اره
®چرا اومدی اینجا؟
+ازت سوال دارم
®خب بیاتو و بپرس
+باشه
رفتم تو و روی مبل نشستم
+خب هوسوک میدونی ون خیلی ذهنم درگیره و تو فقط با جواب به این سوالم میتونی کاملا منو راحت کنی فقط به شرطی که حقیقتو بگی
®باشه
+اسم اون خواهرت که از پرورشگاه آورده بودن چیه و فامیلیش
ویوی هوسوک
واییی نه کیم تهیونگ گفته بود ممکنه ازمون سوالای اینجوری بپرسه ولی بهش حقیقتو نگیم ولی اون خیلی نازه و نمی تونم بهش راستو نگم بیخیال
®عاممم میدونی اطلاعات کاملشو میخوای؟
+آره
®خب کیم ا/ت اون زمان ۵سالش بود و موقع این اتفاق مهد کودک بود
+(فاک،اینکه منم)
+هوسوک اون من بودم؟
®آره
+پس من بچه ی واقعی پدر مادرم نیستم
۲.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.