𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 10
____
راننده: قربا...بان*لکنت*
کوک : چه مرگته*عصبی*
ویو کوک
وقتی دیدم با لکنت حرف میزنه با تردید از عقب ب جلوی ماشین نگا کردم ی نور ابی افتاد توی چشم...چشمو نیم باز کردم....ک اون نور قرمز شد....چند دقیقه بعد صدای آژیر پلیس بلند شد.....
پلیس:*پشت بلندگو* جئون دست ب کار احمقانه ای نزن.....
دستاتو بزار پشت سرتو بیرون بیا....ما مسلح هستیم و موظفین با هرگونه خطایی از تو شلیک کنیم.....
الان وقتش نبود....چقد بدم میاد کسی مزاحم کارام میشه....الان باید چیکار کنم....نگاهمو ب ات دادم ک ب بیرون از شیشه نگا میکرد.....
کوک:ب چی نگا میکنی...کوچولو*عصبی و بم*
ات با ی نیشخند تمسخر آمیز نگاشو ب من داد....
ات:کارت تمومه...*نیشخند و ی تای ابرو بالا*
کوک: هه...*خنده...بلند...بلند.....صورتمو نزدیک گوشش کردم و صدامو بم و خش دار کردم*
کوک:انقد برات لذت بخشه*پوزخند* پس بزار برات لذت بخش ترش کنم...
ویو ات
اون اینو گفت از کمر محکم ب خودش چسبوندمو با ضربه در ماشینو باز کرد......چند لحظه بعد ی چیز سرد و سفتی روی شقیقههام حس کردم توی شیشه ماشین ب خودم نگاه کردم....اون...او..ن..اون اسلحه بود از ترس بدنم لرزید پلیسا چند قدم ب عقب رفتنو اسلحه هاشونو دراوردن..... لباشو روی لاله گوشم حس کردم......
کوک: زیاد خوش حال نباش هنوز لذت اصلی مونده فقط بزار از این مخمصه در بیایم اون موقع کاری میکنم از لذت جیغ بزنیو التماسم کنی....
𝑃𝐴𝑅𝑇: 10
____
راننده: قربا...بان*لکنت*
کوک : چه مرگته*عصبی*
ویو کوک
وقتی دیدم با لکنت حرف میزنه با تردید از عقب ب جلوی ماشین نگا کردم ی نور ابی افتاد توی چشم...چشمو نیم باز کردم....ک اون نور قرمز شد....چند دقیقه بعد صدای آژیر پلیس بلند شد.....
پلیس:*پشت بلندگو* جئون دست ب کار احمقانه ای نزن.....
دستاتو بزار پشت سرتو بیرون بیا....ما مسلح هستیم و موظفین با هرگونه خطایی از تو شلیک کنیم.....
الان وقتش نبود....چقد بدم میاد کسی مزاحم کارام میشه....الان باید چیکار کنم....نگاهمو ب ات دادم ک ب بیرون از شیشه نگا میکرد.....
کوک:ب چی نگا میکنی...کوچولو*عصبی و بم*
ات با ی نیشخند تمسخر آمیز نگاشو ب من داد....
ات:کارت تمومه...*نیشخند و ی تای ابرو بالا*
کوک: هه...*خنده...بلند...بلند.....صورتمو نزدیک گوشش کردم و صدامو بم و خش دار کردم*
کوک:انقد برات لذت بخشه*پوزخند* پس بزار برات لذت بخش ترش کنم...
ویو ات
اون اینو گفت از کمر محکم ب خودش چسبوندمو با ضربه در ماشینو باز کرد......چند لحظه بعد ی چیز سرد و سفتی روی شقیقههام حس کردم توی شیشه ماشین ب خودم نگاه کردم....اون...او..ن..اون اسلحه بود از ترس بدنم لرزید پلیسا چند قدم ب عقب رفتنو اسلحه هاشونو دراوردن..... لباشو روی لاله گوشم حس کردم......
کوک: زیاد خوش حال نباش هنوز لذت اصلی مونده فقط بزار از این مخمصه در بیایم اون موقع کاری میکنم از لذت جیغ بزنیو التماسم کنی....
۶.۶k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.