بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
تجسم عشق :
عشق برخی فقط در زبانشان است و برخی فقط در ذهن شان. قلیلی عشق در قلب شان است اما با این وجود هنوز کامل نیستند. چه عشق شان هنوز ظهور نیافته و نمی دانند با این عشق چه کنند و کجا جاری اش سازند. در هر دوره ای فقط تعداد انگشت شماری اند که عشق از قلب شان جاری و با رگ و پی و خون شان آمیخته و در هر اندیشه و نگاه و احساس شان متبلور شده است. چنین کسانی از هر کوی و برزن و صحرایی که بگذرند -چه سخن بگویند چه نگویند- جز رائحهٔ حیات بخشِ عشق از وجودشان نتراود. اینان تجسم عشق اند. نه تجسم عاشق اند نه تجسم معشوق. نه لیلی اند و نه مجنون. بلکه تجسم خود عشق اند. عشقی که شخصی نیست. جزئی نیست. خود کل است. کل کامل.
عاشقی شبیه معشوق :عشق به ذات خداوندی، هیچگاه بیهوده نیست زیرا باعث می شود که خُلقی شبیه خُلقِ او بدست آوریم، به فطرت الهی نزدیک شویم، ظرفیتی عظیم و صبری زیبا بیابیم و سرشار از بخشندگی و مهربانی گردیم. چه قاعده ازلی این است که هر عاشقی شبیه معشوق خویش خواهد شد.
معشوق حقیقی درون توست، اما این معشوق خود را در نمادهای بیرونی متجلّی می کند. و چون تو را برُباید، به ناگاه بیرون را محو کند و از رنگ و لعاب بیندازد، تا تو را زیرکانه به درون کشانَد. و آنگاه است که خواهی فهمید عشق و عاشق و معشوق، از اول و یکجا در وجود خودت بوده اند.
راه های بسیاری است که به خدا منتهی می شوند اما هیچکدام به پای راه عشق نمی رسند. عشق، کیمیاگری قهار است. منیّت آدمی را می سوزاند و از میان خاکسترش حیات واقعی اش را بیرون می کشد. عشق راه هر کس و ناکس نیست، راه خاص الخواص است. اگر خداوند خیر کثیری برای سالکی اراده کرده باشد، او را دچار عشق می کند. عاشقش می سازد و با عشق به زیباترین وجهی می سوزاندش. و آنگاه در وجود خالی از غیرش، جاودانه می نشیند و جلوه گاه معشوقش می سازد. راه عشق، یک راه تام و تمام است. سالک عاشق کسی است که دست از نفسانیت خود کشیده و ذهن و ذهنیاتش را به دور انداخته است. آن است که با رضایتی مسحورکننده سراپا تسلیم است. او چیزی نمی خواهد، زیرا عشق را دارد. عشقی که برایش همه چیز است. پس او پاداشش را نقداً گرفته است. سالک عاشق به هر سو نظر کند، جز معشوق نمی بیند. او در عشق غوطه ور است. پس رسیده است بی آنکه به جایی برود. می داند بی آنکه سؤال کند. و برخوردار است بی آنکه بخواهد. او با عشق در مرکزیت هستی ساکن گشته است.
تجسم عشق :
عشق برخی فقط در زبانشان است و برخی فقط در ذهن شان. قلیلی عشق در قلب شان است اما با این وجود هنوز کامل نیستند. چه عشق شان هنوز ظهور نیافته و نمی دانند با این عشق چه کنند و کجا جاری اش سازند. در هر دوره ای فقط تعداد انگشت شماری اند که عشق از قلب شان جاری و با رگ و پی و خون شان آمیخته و در هر اندیشه و نگاه و احساس شان متبلور شده است. چنین کسانی از هر کوی و برزن و صحرایی که بگذرند -چه سخن بگویند چه نگویند- جز رائحهٔ حیات بخشِ عشق از وجودشان نتراود. اینان تجسم عشق اند. نه تجسم عاشق اند نه تجسم معشوق. نه لیلی اند و نه مجنون. بلکه تجسم خود عشق اند. عشقی که شخصی نیست. جزئی نیست. خود کل است. کل کامل.
عاشقی شبیه معشوق :عشق به ذات خداوندی، هیچگاه بیهوده نیست زیرا باعث می شود که خُلقی شبیه خُلقِ او بدست آوریم، به فطرت الهی نزدیک شویم، ظرفیتی عظیم و صبری زیبا بیابیم و سرشار از بخشندگی و مهربانی گردیم. چه قاعده ازلی این است که هر عاشقی شبیه معشوق خویش خواهد شد.
معشوق حقیقی درون توست، اما این معشوق خود را در نمادهای بیرونی متجلّی می کند. و چون تو را برُباید، به ناگاه بیرون را محو کند و از رنگ و لعاب بیندازد، تا تو را زیرکانه به درون کشانَد. و آنگاه است که خواهی فهمید عشق و عاشق و معشوق، از اول و یکجا در وجود خودت بوده اند.
راه های بسیاری است که به خدا منتهی می شوند اما هیچکدام به پای راه عشق نمی رسند. عشق، کیمیاگری قهار است. منیّت آدمی را می سوزاند و از میان خاکسترش حیات واقعی اش را بیرون می کشد. عشق راه هر کس و ناکس نیست، راه خاص الخواص است. اگر خداوند خیر کثیری برای سالکی اراده کرده باشد، او را دچار عشق می کند. عاشقش می سازد و با عشق به زیباترین وجهی می سوزاندش. و آنگاه در وجود خالی از غیرش، جاودانه می نشیند و جلوه گاه معشوقش می سازد. راه عشق، یک راه تام و تمام است. سالک عاشق کسی است که دست از نفسانیت خود کشیده و ذهن و ذهنیاتش را به دور انداخته است. آن است که با رضایتی مسحورکننده سراپا تسلیم است. او چیزی نمی خواهد، زیرا عشق را دارد. عشقی که برایش همه چیز است. پس او پاداشش را نقداً گرفته است. سالک عاشق به هر سو نظر کند، جز معشوق نمی بیند. او در عشق غوطه ور است. پس رسیده است بی آنکه به جایی برود. می داند بی آنکه سؤال کند. و برخوردار است بی آنکه بخواهد. او با عشق در مرکزیت هستی ساکن گشته است.
۱.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.