بدون تو نمیتونم. پارت 8
یه ریم: دوستت دارم
یونا: چـ.... چی؟
یه ریم: عاشقتم.. دوستت دارمم
یوری: وایی مبارکهههه... یه جون شیی تو چیزی نمیگی؟؟؟
یه جون: عا.اها مبارکه
یوری: ناراحت
یونا: یعنی منو دوست داری؟
یه ریم: نه
یونا: اها میدونستم شوخیه
یه ریم: دوست داشتنت شوخیه ولی
یونا: ولی؟
یه ریم: ولی...
یونا:ولیی؟
یه ریم: عاشقت بودن یه حقیقته
یونا: خجالت
یوری: بهتره ما بریم تا شما حرفاتونو بزنین
یوری و یه جون رفتن
یونا: یچیزی بگم؟
یه ریم: اره حتما
یونا: منم خیلی دوست دارم فقط... فکر میکردم تو دوستم نداری
یه ریم: وا... وا.... واقعا؟
یونا: اوهوم
یه ریم: عرر... بریم قدم بزنیم؟
یونا: اره
درحال قدم زدن
یه ریم: خب... میشه زندگیم باشی؟
یونا: خوب مخ میزنی
یه ریم: میدونمم... حالا میشه باشی؟
یونا: اره... توهم باید... عشقم باشی
یه ریم: چشم
یونا: عاشقتم
یه ریم: من بیشترررر
یونا: خنده
یه ریم: خنده
یونا: میشه بشینیم؟
یه ریم: اره بشینیم
رفتن رو یه نیمکت نشستن
ویو یه ریم
داشتیم حرف میزدیم که یه چیزی رو شونم حس کردم و فهمیدم یونا رو شونم خوابش برده... اون صورت کیوتش دل ادمو میبرد... اون پوست سفیدش خیلی تحریکم میکرد... یونا: میشه بغلم کنی؟(خوابالود)
یه ریم: اره نفسم
اروم بغلش کرد
ویو کوک:
از یوری شنیدیم که یونا و یه ریم وارد رابطه شدم اولش عصبی شدم ولی وقتی دیدم ات خیلی خوشحاله منم خوشحال شدم...
ات: کوکی
کوک: جونم
ات: میشه بری دنبال یونا و عشقش؟
لونا: وای... عشقش؟(خنده)
ات: به هرحال عشقش شده دیگه... البته دختر ما قبلا پسرتونو میخواست
کوک: میرم دنبالشون
کوک ویو
رفتم دنبالشون دیدم رو یه نیمکت نشستن و یونا رو شونه ی یه ریم خوابش برده و یه ریم بغلش کرده... خیلی دلم میخواست اتو تو این شرایط الان داشتم
یکم تحریک شدم ولی با کاری که دیشب کردم قبول نمیکنه(داداش چرا منحرفی انقددددد بچت خوابههههه)
کوک: اهممم
یه ریم: عع بابا جون
کوک: بابا جون؟
یه ریم: مگه نمیدونین...
کوک: میدونم
یه ریم: خوشتون نمیاد؟
کوک: به من میخوره بابات باشم؟ من به این جوونی و خوشگلییی
یه ریم: خنده
کوک: دخترمو بده ببرم سرده
یه ریم: عاا... خودم میارمش
کوک: مواظبش باش... نندازیشش
یه ریم: چشم مواظبم
کوک: زود بیا
یه ریم: چشم
یونا: چـ.... چی؟
یه ریم: عاشقتم.. دوستت دارمم
یوری: وایی مبارکهههه... یه جون شیی تو چیزی نمیگی؟؟؟
یه جون: عا.اها مبارکه
یوری: ناراحت
یونا: یعنی منو دوست داری؟
یه ریم: نه
یونا: اها میدونستم شوخیه
یه ریم: دوست داشتنت شوخیه ولی
یونا: ولی؟
یه ریم: ولی...
یونا:ولیی؟
یه ریم: عاشقت بودن یه حقیقته
یونا: خجالت
یوری: بهتره ما بریم تا شما حرفاتونو بزنین
یوری و یه جون رفتن
یونا: یچیزی بگم؟
یه ریم: اره حتما
یونا: منم خیلی دوست دارم فقط... فکر میکردم تو دوستم نداری
یه ریم: وا... وا.... واقعا؟
یونا: اوهوم
یه ریم: عرر... بریم قدم بزنیم؟
یونا: اره
درحال قدم زدن
یه ریم: خب... میشه زندگیم باشی؟
یونا: خوب مخ میزنی
یه ریم: میدونمم... حالا میشه باشی؟
یونا: اره... توهم باید... عشقم باشی
یه ریم: چشم
یونا: عاشقتم
یه ریم: من بیشترررر
یونا: خنده
یه ریم: خنده
یونا: میشه بشینیم؟
یه ریم: اره بشینیم
رفتن رو یه نیمکت نشستن
ویو یه ریم
داشتیم حرف میزدیم که یه چیزی رو شونم حس کردم و فهمیدم یونا رو شونم خوابش برده... اون صورت کیوتش دل ادمو میبرد... اون پوست سفیدش خیلی تحریکم میکرد... یونا: میشه بغلم کنی؟(خوابالود)
یه ریم: اره نفسم
اروم بغلش کرد
ویو کوک:
از یوری شنیدیم که یونا و یه ریم وارد رابطه شدم اولش عصبی شدم ولی وقتی دیدم ات خیلی خوشحاله منم خوشحال شدم...
ات: کوکی
کوک: جونم
ات: میشه بری دنبال یونا و عشقش؟
لونا: وای... عشقش؟(خنده)
ات: به هرحال عشقش شده دیگه... البته دختر ما قبلا پسرتونو میخواست
کوک: میرم دنبالشون
کوک ویو
رفتم دنبالشون دیدم رو یه نیمکت نشستن و یونا رو شونه ی یه ریم خوابش برده و یه ریم بغلش کرده... خیلی دلم میخواست اتو تو این شرایط الان داشتم
یکم تحریک شدم ولی با کاری که دیشب کردم قبول نمیکنه(داداش چرا منحرفی انقددددد بچت خوابههههه)
کوک: اهممم
یه ریم: عع بابا جون
کوک: بابا جون؟
یه ریم: مگه نمیدونین...
کوک: میدونم
یه ریم: خوشتون نمیاد؟
کوک: به من میخوره بابات باشم؟ من به این جوونی و خوشگلییی
یه ریم: خنده
کوک: دخترمو بده ببرم سرده
یه ریم: عاا... خودم میارمش
کوک: مواظبش باش... نندازیشش
یه ریم: چشم مواظبم
کوک: زود بیا
یه ریم: چشم
۶.۳k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.