رمان درد های عشقی پارت۲
بانی از دنیای خودش فرار میکنه و به دنیای سونیک میره
در همان جا کنار یک درخت میشینه و تند تند نفس میکشه
و یهو متوجه میشه روی بدنش یه زخم بزرگ به شکل × هستش
تیلز داشت از همان نزدیکا عبور میکرد که بانی رو باز زخم روی بدنش دید
تیلز رفت پیش بانی و بهش گفت:(با نگرانی و استرس) سلام چرا این زخم انقدر بزرگه
بانی بیهوش شد
تیلز بانی رو برداشت برد کارگاهش و به سونیک خبر داد
سونیک وقتی خواست بیاد امی متوجه شد و یواشکی به کارگاه تیلز اومد تا بفهمن چه اتفاقی افتاده
پارت ۲ تمام شد
بقیه داستان در پارت۳
در همان جا کنار یک درخت میشینه و تند تند نفس میکشه
و یهو متوجه میشه روی بدنش یه زخم بزرگ به شکل × هستش
تیلز داشت از همان نزدیکا عبور میکرد که بانی رو باز زخم روی بدنش دید
تیلز رفت پیش بانی و بهش گفت:(با نگرانی و استرس) سلام چرا این زخم انقدر بزرگه
بانی بیهوش شد
تیلز بانی رو برداشت برد کارگاهش و به سونیک خبر داد
سونیک وقتی خواست بیاد امی متوجه شد و یواشکی به کارگاه تیلز اومد تا بفهمن چه اتفاقی افتاده
پارت ۲ تمام شد
بقیه داستان در پارت۳
۶۱۸
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.