Part 13
Part 13
ولمم کن(داد ، گریه)....
__________________________________________________
(بعد از داد گریه های ا.ت آروم شد کوک هم همچی رو برای ا.ت تعریف کرد*)
+ : اونا رو آزاد کن (بغض)
_ : چی
+ : گفتم اینارو آزاد کن(داد)
_ : صداتو ببر(داد)
بعد کوک از اتاق رفت انبار پیش ایومی لئون*
گفت...
_ : شمارو بخاطره ا.ت آزاد میکنم هرکاری کردید همین گلوله رو میکنم تو مغزتون
(اشاره کوک به بادیگارد ها ازادشون کنید)
کوک رفت پیش ا.ت*
_ : ا.ت باید آماده بشی
+ : برا چی
_ : گفتم آماده شو(داد)
کوک رفت*
ا.ت هم یه استایل مشکی پوشیده(عکس استایلش اسلاید بعد)
رفت پایین سوار ماشین شدن
بعد از چند مین رسیدن
وقتی ا.ت تهیونگ دید سریع دست کوک گرفت
_ : چیشده ا.ت؟
+ : کوک اون پسره.. تهیونگ اونجاست
_ : عوضی اون اونجا چیکار داره(ببخشید تهیونگ)
وقتی تهیونگ چشمش به ا.ت افتاد شکه شد میخواست بره پیشش ولی چون کوک پیشش بود و دستشو گرفته نتونست بره
(یاد آوری : علامت تهیونگ = ÷)
ذهن تهیونگ : اون اینجا چیکار داره(کوک میگه)
چند ساعت بعد*
بعد از مهمونی به کوک زنگ زدن به کاری براش پیش اومد کوک به ا.ت گفت...
_ : ا.ت من باید برم یه کاری افتاده تورو میگم بادیگارد ها بفرستن عمارت
جونگکوک به بادیگاردهاش : برسونش
جونگکوک هم سوار ماشینش شد رفت
و ا.ت سوار ماشین شد رفت عمارت که....
صدای شلیک در میومد
ا.ت میخواست بره بیرون ببینه چی شده که اجوما اومد ...
اجوما : ا.ت ا.ت منو ببین زنگ بزنید به آقای کوک آدمای تهیونگ اومدن شمارو...
تهیونگ اومد*
حرفش قطع کرد*
÷ : خب خب چخبرا
ا.ت : .......
اجوما : ........
+ : ت..تو....چی میخوای
تهیونگ ا.ت رو بلند کرد*
ا.ت : ولم کن عوضییی (خودتی)
اجوما : ولش کنید لطفاً(گریه)
÷ : ببینم چیزی گفتی
رفتن تهیونگ هم ا.ت رو سوار ماشینش کرد رفتن*
اجوما هم با عجله گریه زنگ زد به کوک **
مکالمه تلفنی :
_ : اجوما چیزی شده؟
اجوما : ار...باب فورا خودتون...برسونید....اد...آدمای آقای ....تهی....تهیونگ ...ا.ت رو گرفتن ....بردن(گریه)
(کوک هم سریع ترمز گرفت*)
_ : چیییی چی داری میگی قطع کن الان خودمو میرسونم
پایان مکالمه تلفنی*
کوک هم فورا خودشو رسوند عمارت دید که....
__________________________________________________
برای پارت بعد حمایت کنید😔✨
ولمم کن(داد ، گریه)....
__________________________________________________
(بعد از داد گریه های ا.ت آروم شد کوک هم همچی رو برای ا.ت تعریف کرد*)
+ : اونا رو آزاد کن (بغض)
_ : چی
+ : گفتم اینارو آزاد کن(داد)
_ : صداتو ببر(داد)
بعد کوک از اتاق رفت انبار پیش ایومی لئون*
گفت...
_ : شمارو بخاطره ا.ت آزاد میکنم هرکاری کردید همین گلوله رو میکنم تو مغزتون
(اشاره کوک به بادیگارد ها ازادشون کنید)
کوک رفت پیش ا.ت*
_ : ا.ت باید آماده بشی
+ : برا چی
_ : گفتم آماده شو(داد)
کوک رفت*
ا.ت هم یه استایل مشکی پوشیده(عکس استایلش اسلاید بعد)
رفت پایین سوار ماشین شدن
بعد از چند مین رسیدن
وقتی ا.ت تهیونگ دید سریع دست کوک گرفت
_ : چیشده ا.ت؟
+ : کوک اون پسره.. تهیونگ اونجاست
_ : عوضی اون اونجا چیکار داره(ببخشید تهیونگ)
وقتی تهیونگ چشمش به ا.ت افتاد شکه شد میخواست بره پیشش ولی چون کوک پیشش بود و دستشو گرفته نتونست بره
(یاد آوری : علامت تهیونگ = ÷)
ذهن تهیونگ : اون اینجا چیکار داره(کوک میگه)
چند ساعت بعد*
بعد از مهمونی به کوک زنگ زدن به کاری براش پیش اومد کوک به ا.ت گفت...
_ : ا.ت من باید برم یه کاری افتاده تورو میگم بادیگارد ها بفرستن عمارت
جونگکوک به بادیگاردهاش : برسونش
جونگکوک هم سوار ماشینش شد رفت
و ا.ت سوار ماشین شد رفت عمارت که....
صدای شلیک در میومد
ا.ت میخواست بره بیرون ببینه چی شده که اجوما اومد ...
اجوما : ا.ت ا.ت منو ببین زنگ بزنید به آقای کوک آدمای تهیونگ اومدن شمارو...
تهیونگ اومد*
حرفش قطع کرد*
÷ : خب خب چخبرا
ا.ت : .......
اجوما : ........
+ : ت..تو....چی میخوای
تهیونگ ا.ت رو بلند کرد*
ا.ت : ولم کن عوضییی (خودتی)
اجوما : ولش کنید لطفاً(گریه)
÷ : ببینم چیزی گفتی
رفتن تهیونگ هم ا.ت رو سوار ماشینش کرد رفتن*
اجوما هم با عجله گریه زنگ زد به کوک **
مکالمه تلفنی :
_ : اجوما چیزی شده؟
اجوما : ار...باب فورا خودتون...برسونید....اد...آدمای آقای ....تهی....تهیونگ ...ا.ت رو گرفتن ....بردن(گریه)
(کوک هم سریع ترمز گرفت*)
_ : چیییی چی داری میگی قطع کن الان خودمو میرسونم
پایان مکالمه تلفنی*
کوک هم فورا خودشو رسوند عمارت دید که....
__________________________________________________
برای پارت بعد حمایت کنید😔✨
۳.۶k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.