مافیای مغرور من
⛓️🩸مافیای مغرور من🩸⛓️
⛓️🩸پارت ۱۲🩸⛓️
💗(ویو جیا)💗
رفتم ببینم اون کیه که دیدم تهیونگ با لباس خونی اومده از دستش داشت خون میرفت انگار تیر خورده بود با این صحنه کم مونده بود قلبم وایسه سریع رفتم جیا: تهیونگ حالت خوبه چرا اینجوری شدی کی بهت تیر زده دیدم داره از هوش میره سریع بغلش کردم کمک کردم بره تو اتاقش نمیتونست صحبت کنه انقدر ترسیده بودم داشت گریم میگرفت گذاشتمش رو تخت سریع وسایل کمک های اولیه رو آوردم من پانسمان کردن بلد بودم پس شروع کردم به پانسمان کردن تهیونگ داشت از هوش میرفت داشتم گریه میکردم جیا:تهیونگ تروخدا بیدار بمون خواهش میکنم با (گریه) پانسمانش کردم تبش خیلی بالابود ی تشت آب پر کردم دستمال رو خیس کردم گذاشتم رو پیشونیش تا صبح تبشو آوردم پایین دیگه حالش خوب بود دستشو گرفتم خوابیدم( نکته : اصلا هم بدنشون دید نزدم )(ادمین : آره تو راست میگی )
🩶ویو تهیونگ🩶
من و اعضای مافیام داشتیم اصلحه معامله میکردیم اونا میخواستم کلاه سرمون بزارن سریع بهشون حمله کردیم وقتی اونارو نابود کردیم خواستم برگردم خونه دلم برای جیا تنگ شده بود با اینکه پا نمیده ولی باز اذیت کردنش خیلی حال میده لپاش قرمز میشه خیلی کیوت میشه هعی تو راه برگشت بهم شلیک کردن تا خونه دوون آوردم وقتی در خونه رو باز کردم جیا رو دیدم که مبهوت داشتونگام میکرد چشاش اشک جمع میشد نمیدونم بخاطر من بود یا نه منو کمک کرد برد تو اتاق پانسمانم کرد ولی تا اون موقع از هوش رفتم ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️
⛓️🩸پارت ۱۲🩸⛓️
💗(ویو جیا)💗
رفتم ببینم اون کیه که دیدم تهیونگ با لباس خونی اومده از دستش داشت خون میرفت انگار تیر خورده بود با این صحنه کم مونده بود قلبم وایسه سریع رفتم جیا: تهیونگ حالت خوبه چرا اینجوری شدی کی بهت تیر زده دیدم داره از هوش میره سریع بغلش کردم کمک کردم بره تو اتاقش نمیتونست صحبت کنه انقدر ترسیده بودم داشت گریم میگرفت گذاشتمش رو تخت سریع وسایل کمک های اولیه رو آوردم من پانسمان کردن بلد بودم پس شروع کردم به پانسمان کردن تهیونگ داشت از هوش میرفت داشتم گریه میکردم جیا:تهیونگ تروخدا بیدار بمون خواهش میکنم با (گریه) پانسمانش کردم تبش خیلی بالابود ی تشت آب پر کردم دستمال رو خیس کردم گذاشتم رو پیشونیش تا صبح تبشو آوردم پایین دیگه حالش خوب بود دستشو گرفتم خوابیدم( نکته : اصلا هم بدنشون دید نزدم )(ادمین : آره تو راست میگی )
🩶ویو تهیونگ🩶
من و اعضای مافیام داشتیم اصلحه معامله میکردیم اونا میخواستم کلاه سرمون بزارن سریع بهشون حمله کردیم وقتی اونارو نابود کردیم خواستم برگردم خونه دلم برای جیا تنگ شده بود با اینکه پا نمیده ولی باز اذیت کردنش خیلی حال میده لپاش قرمز میشه خیلی کیوت میشه هعی تو راه برگشت بهم شلیک کردن تا خونه دوون آوردم وقتی در خونه رو باز کردم جیا رو دیدم که مبهوت داشتونگام میکرد چشاش اشک جمع میشد نمیدونم بخاطر من بود یا نه منو کمک کرد برد تو اتاق پانسمانم کرد ولی تا اون موقع از هوش رفتم ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️
۴.۹k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.