فیک وقتی میاین ایران
پارت ۸
د.مبارکه
+ها؟یعنی؟
د.شما حامله ای
از روی تخت بلند شدم و محکم یونگی رو بغ.ل کردم و اشک میریختم
+ممنون بابت این هدیه ات
_خیلی دوستت دارم
+منم
با یونگی رفتیم خونه
تصمیم گرفتم امروز بهشون بگم
الان موقعیت خوبیه چون کل خانواده مادری و پدری هستن
رفتم ی جایی وایستادم که توی دید باشم
+اهم اهم همه گوش کنید
همه به طرف ات برگشتن
+خب میخاستم ی خبری رو بهتون بدم من و یونگی یک ساله باهم ازدواج کردیم و الان خدا ی نینی کوچولو بهمون داده
م.یعنی حامله ای
+اوهوم
که ی دفه جیهوپ جیغ زد
🐿️ جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ دارم عمو میشمممممممم هورااااااااااااااااا
🐰آرام باش برادر
🐻یونگی بریم براش وسایل بخریم
ب.ات.امیدوارم دختر باشه
م.ات.نه پسر
🐨من ی کتاب بچه داری دارم ات حتما برات میارم
🐹مثل خودم خوش تیپش میکنم اگر مثل جیمین کوچولو نباشه
🐥 یاااااااااااااااااااااااااااااااا من کجام کوچولوست
زهرا.اونجاش بزرگه (آروم و رو به ات)
🐥اهم
+داره به جا های باریک میکشه
+خب تعریف کنید ببینم
🐥ما باهم قرار میزاریم
زهرا .خب دیگه چی بگیم
+گفتی اونجاش بزرگه یعنی باهم .....
🐥ارع
زهرا .زهر مار
🐥😂😂
_من حرفی ندارم
🐰میگم زهرا هم قدش کوتاهه
🐻😂😂😂😂😂😂واییییی
🐥نخند بهم
ی دفع دلم درد گرفت
و زود تموم شد
_چیزی شد بیبی
+اوهوم دردم گرفت
_دلت
+اوهوم
_فدات بشم
🐨چندشا
+میبینیم
🐨 هرهرهرهرهر
همه رفته بودن حتی مامان و بابام فقط زهرا موند
خوابیدم روی پای یونگی
یونگی سرم رو نوازش میکرد
_حالت خوبه
+ارع
+فقط گشنمه
🐹کار خودمه ی ته چین بپرم 😎
جین رفت توی آشپزخونه و شروع کرد به آشپزی
+نظرتون چیه بریم ی آبشار این نزدیکا به شیدا و شیما و مهتاب هم میگم بیان بدون خانواده
زهرا.پس ملیکا چی
+اون از کنار شوهرش تکون نمیخوره
زهرا .راست میگیا😂
رفتیم وسایل جمع کردیم
غذا هم که داشتیم
با سه تا ماشین رفتیم به آبشار
_چه خوشگله
شیدا،مهتاب ،شیما.سلام ما اومدیم
+سلامممممممممم چطوریییییییییییی
با همشون سلام کردم که بچها نظر دادن بازی والیبال کنیم منم توپ رو آوردم و شروع کردیم به بازی کرن
_بیبی برو بشین برات خوب نیست
+اشکال ندارع
همینجور داشتیم بازی میکردیم که بازی تموم شد چرا چون
#فیک
د.مبارکه
+ها؟یعنی؟
د.شما حامله ای
از روی تخت بلند شدم و محکم یونگی رو بغ.ل کردم و اشک میریختم
+ممنون بابت این هدیه ات
_خیلی دوستت دارم
+منم
با یونگی رفتیم خونه
تصمیم گرفتم امروز بهشون بگم
الان موقعیت خوبیه چون کل خانواده مادری و پدری هستن
رفتم ی جایی وایستادم که توی دید باشم
+اهم اهم همه گوش کنید
همه به طرف ات برگشتن
+خب میخاستم ی خبری رو بهتون بدم من و یونگی یک ساله باهم ازدواج کردیم و الان خدا ی نینی کوچولو بهمون داده
م.یعنی حامله ای
+اوهوم
که ی دفه جیهوپ جیغ زد
🐿️ جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ دارم عمو میشمممممممم هورااااااااااااااااا
🐰آرام باش برادر
🐻یونگی بریم براش وسایل بخریم
ب.ات.امیدوارم دختر باشه
م.ات.نه پسر
🐨من ی کتاب بچه داری دارم ات حتما برات میارم
🐹مثل خودم خوش تیپش میکنم اگر مثل جیمین کوچولو نباشه
🐥 یاااااااااااااااااااااااااااااااا من کجام کوچولوست
زهرا.اونجاش بزرگه (آروم و رو به ات)
🐥اهم
+داره به جا های باریک میکشه
+خب تعریف کنید ببینم
🐥ما باهم قرار میزاریم
زهرا .خب دیگه چی بگیم
+گفتی اونجاش بزرگه یعنی باهم .....
🐥ارع
زهرا .زهر مار
🐥😂😂
_من حرفی ندارم
🐰میگم زهرا هم قدش کوتاهه
🐻😂😂😂😂😂😂واییییی
🐥نخند بهم
ی دفع دلم درد گرفت
و زود تموم شد
_چیزی شد بیبی
+اوهوم دردم گرفت
_دلت
+اوهوم
_فدات بشم
🐨چندشا
+میبینیم
🐨 هرهرهرهرهر
همه رفته بودن حتی مامان و بابام فقط زهرا موند
خوابیدم روی پای یونگی
یونگی سرم رو نوازش میکرد
_حالت خوبه
+ارع
+فقط گشنمه
🐹کار خودمه ی ته چین بپرم 😎
جین رفت توی آشپزخونه و شروع کرد به آشپزی
+نظرتون چیه بریم ی آبشار این نزدیکا به شیدا و شیما و مهتاب هم میگم بیان بدون خانواده
زهرا.پس ملیکا چی
+اون از کنار شوهرش تکون نمیخوره
زهرا .راست میگیا😂
رفتیم وسایل جمع کردیم
غذا هم که داشتیم
با سه تا ماشین رفتیم به آبشار
_چه خوشگله
شیدا،مهتاب ،شیما.سلام ما اومدیم
+سلامممممممممم چطوریییییییییییی
با همشون سلام کردم که بچها نظر دادن بازی والیبال کنیم منم توپ رو آوردم و شروع کردیم به بازی کرن
_بیبی برو بشین برات خوب نیست
+اشکال ندارع
همینجور داشتیم بازی میکردیم که بازی تموم شد چرا چون
#فیک
۵.۸k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.