پارت:¹
پارت:¹
*چیک چیچیک چیک چیچیک
-جناب جانگ این حقیقت داره که شما به اون دختر بچه تجاوز کردید؟
_جناب جانگ چرا شما اونشب مست بودید؟
_جناب جانگ چیشد که تصادف کردید؟
_جناب جانگ لطفا جواب بدید
_جناب جانگ خواهش میکنم
_جناب جانگ شما از دوست دخترتون جدا شدید؟به همین دلیل اونشب مست کردید؟
با حالتی آشفته به خبرنگارا نگاه میکردم،زبونم نمیچرخید که بگم من بیگناهم،من اونشب هیچ کاره بودم ولی همه فکر میکنن من مست بودم و هیچکس حتی،حتی برادرمم و حرفم و باور نمیکنه چه برسه به خبرنگارا و مردم
سوار ون مشکی رنگی که جلوی در خونم پارک شده بود شدم و با راننده و وکیلم راه افتادیم سمت دادگاه
*از زبون ا.ت*
-من اومدمممممم
پدر:عااااا ات اومدی دخترم بیابیا ببین این همون مرده نیست که عکسش و چسبوندی به در اتاقت
-اره خودشو،چیشده
پدر:چمیدونم دخترم مثل اینکه نصفه شبی مست بوده میزنه به یه دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله و دختره میره تو کما و میگن که تو هتل____به یه دختره دیگهای تجاوز کرده
و شونهای بالا انداخت
با حالتی زار از جام بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم در اتاقم و باز کردم و به در تکیه دادم
به دیوارای اتاقم نگاه کردم و بعد لبخند بیجونی زدم امکان نداره هوسوک همچین کاری کنه
مطمئن بودم سرم و چندین بار محکم تکون دادم تا اتفاقات چند دقیقه پیش و فراموش کنم
به روزنامههای کنار اتاق خیره شدم و تازه یادم افتاد دنبال کارم پوفی کشیدم و با یه خودکار قرمز کنار روزنامه ها نشستم
*از زبان جیهوپ*
از دادگاه که در اومدیم دوباره خبرنگارا ریختن سرم و همینطور تندتند عکس میگرفتن و سوال میپرسیدن
بادیگاردا راه و باز میکردن و منم تند از بین جمعیت رد میشدم که چیز محکمی برخورد کرد به پیشونیم یهو تمام خبرنگارا به یه سمت دیگهای هجوم بردن چیر گرمی رو پیشونیم حس میکردم که حدس میزدم خون باشه
از فرصت استفاده کردم و سوار ماشین شدم
راننده ماشین بهم دستمال داد ازش تشکری کردم و دستمال و گذاشتم رو پیشونیم
گره کراواتم و شل کردم و رو صندلی عقب دراز کشیدم
*چیک چیچیک چیک چیچیک
-جناب جانگ این حقیقت داره که شما به اون دختر بچه تجاوز کردید؟
_جناب جانگ چرا شما اونشب مست بودید؟
_جناب جانگ چیشد که تصادف کردید؟
_جناب جانگ لطفا جواب بدید
_جناب جانگ خواهش میکنم
_جناب جانگ شما از دوست دخترتون جدا شدید؟به همین دلیل اونشب مست کردید؟
با حالتی آشفته به خبرنگارا نگاه میکردم،زبونم نمیچرخید که بگم من بیگناهم،من اونشب هیچ کاره بودم ولی همه فکر میکنن من مست بودم و هیچکس حتی،حتی برادرمم و حرفم و باور نمیکنه چه برسه به خبرنگارا و مردم
سوار ون مشکی رنگی که جلوی در خونم پارک شده بود شدم و با راننده و وکیلم راه افتادیم سمت دادگاه
*از زبون ا.ت*
-من اومدمممممم
پدر:عااااا ات اومدی دخترم بیابیا ببین این همون مرده نیست که عکسش و چسبوندی به در اتاقت
-اره خودشو،چیشده
پدر:چمیدونم دخترم مثل اینکه نصفه شبی مست بوده میزنه به یه دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله و دختره میره تو کما و میگن که تو هتل____به یه دختره دیگهای تجاوز کرده
و شونهای بالا انداخت
با حالتی زار از جام بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم در اتاقم و باز کردم و به در تکیه دادم
به دیوارای اتاقم نگاه کردم و بعد لبخند بیجونی زدم امکان نداره هوسوک همچین کاری کنه
مطمئن بودم سرم و چندین بار محکم تکون دادم تا اتفاقات چند دقیقه پیش و فراموش کنم
به روزنامههای کنار اتاق خیره شدم و تازه یادم افتاد دنبال کارم پوفی کشیدم و با یه خودکار قرمز کنار روزنامه ها نشستم
*از زبان جیهوپ*
از دادگاه که در اومدیم دوباره خبرنگارا ریختن سرم و همینطور تندتند عکس میگرفتن و سوال میپرسیدن
بادیگاردا راه و باز میکردن و منم تند از بین جمعیت رد میشدم که چیز محکمی برخورد کرد به پیشونیم یهو تمام خبرنگارا به یه سمت دیگهای هجوم بردن چیر گرمی رو پیشونیم حس میکردم که حدس میزدم خون باشه
از فرصت استفاده کردم و سوار ماشین شدم
راننده ماشین بهم دستمال داد ازش تشکری کردم و دستمال و گذاشتم رو پیشونیم
گره کراواتم و شل کردم و رو صندلی عقب دراز کشیدم
۱.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.