Why?p²⁴

سوک:نه وایسیم خونه
جولیا:اوک
سوک:خببب دختر عمو
جولیا:بله
سوک:کوک که اذیتت نمیکنه
جولیا:نه بابا چه کاره من داره آخه
سوک:مگه شما ازدواج نکردید؟؟
جولیا:تو از کجا میدونی؟؟
سوک:انگار نه انگار داداشمه
جولیا:آها راس میگی
سوک:خب نگفتی چی شد؟؟
جولیا:طلاق گرفتیم
سوک:چرااا (شوکه) کوک که ترو خیلی دوست داشت
جولیا:همش تقصیر دختر خالش بود
سوک:میشه بگی چی شده؟؟
جولیا:از خودش بپرس
سوک:کوک از من بدش میاد
جولیا:چرا ؟
سوک:بخاطر اتفاق ۹ ساله پیش
جولیا:مگه چه شده؟
سوک:خب گفتنش سخته
جولیا:اگه سخته ولش
سوک :نه اولیه فقط میشه به کوک نگی
جولیا:من ازش طلاق گرفتم اصلا باهم حرف نمی‌زنیم
سوک:خب من نه سال .‌.‌‌‌‌....
یهو دیدم سوک غش کرد
جولیا:سوک. سوک بیدار شووو
خیلی ترسیده بودم یعنی چی شده بود
بعد ۴ ساعت بهوش امد
جولیا:سوک حالت خوبه
دیدم سردر گم داره نگاه من میکنه
جولیا:چیزی شده
کوک:تو الان منو چی صدا زدی
فهمیدم کوکه سریع بحث رو عوض گردم
جولیا:گفتم کوک
__________________________________________
داشتم با جولیا حرف میزدم یهو سرم تیر کشید
امد سمتم
جولیا:کوک حالت خوبه؟
یعنی هنوز هم نگران منه؟
یعنی اشتباه از من بوده؟
یعنی اون روز هم یه خطای دید بوده؟
یعنی جولیا به من خیانت نکرده؟
داخل سرم کلی ((یعنی))های مختلف وجود داشت که هنوز هم جوابی براشون پیدا نشده

شما میتونی جوابشونو پیدا کنید؟؟
تو کامنتا حتما بهم بگید!!
شرطا
لایک:۲۰
کامنت:۳۰ تا