چاقوی سرخ
چاقوی سرخ
ᴘᴀʀᴛ ¹
ویو ا/ت
شب بود و از پیش دوستم برگشتم و داشتم میرفتم خونه که توی یه کوچه تاریک صداهایی شنیدم به سمت کوچه رفتم تا ببینم صدای چیه پشت دیوار ایستادم و به جایی که ازش صدا میومد نگاه کردم و چند تا پسر رو دیدم که داشتن یه پسرو کتک میزدن رفتن عقب و داشتن باهم حرف میزدن اروم رفتم پیش پسره و اروم بهش گفتم...
ا/ت: بلند شو باید فرار کنیم...
جیهون: خطرناکه تو برو...
دستشو گرفتم و بلندش کردم و از کوچه خارج شدیم حین خارج شدنمون یکی از اون پسرا مارو دیدن
تهیونگ: اونجا رو نگاه کنین دارن فرار میکنن...
جونگکوک: لعنتی زود باشین برین دنبالشون
با لحن عصبانی و با صدای داد گفت که هردو پسر و خودش افتادن دنبالمون
جونگکوک: عوضی خودم میکشمت
جیمین: بیا سوار ماشین بشیم میتونیم زودتر بهشون برسیم
تهیونگ: درست میگه
جونگکوک سرجاش ایستاد و رفت سوار ماشین شد و جیمین ماشین رو میروند و با ماشین افتادن دنبالمون که رفتیم توی یه کوچه که ماشین نتونه بیاد داخل و از اونجا فرار کردیم و نتونست پیدامون کنن روی زمین یه گوشه نشستم و معلوم بود جیهون هم خسته شده بود و کنارم نشست
جیهون: ممنونم و متاسفم...
ا/ت: متاسف چرا؟
جیهون: بخاطر من به دردسر افتادی اونا ولت نمیکنن
ا/ت: اشکالی نداره فعلا که فرار کردیم از دستشون
جیهون: درسته... ممنون... اگه تو نمیومدی که نجاتم بدی اونا قطعا منو میکشتن
ا/ت: خوشحالم که خوبی
جیهون: میتونم... شمارتو داشته باشم؟ میخوام این لطفتو جبران کنم
ا/ت: البته... ولی واقعا نیاز به جبران نیست هرکسی جای من بود همین کارو میکرد
جیهون: نه اینکارو نمیکردن... تو خیلی با جراتی از دست بزرگ ترین و خطرناک ازین باند مافیا نجاتم دادی
ا/ت: اونا مافیا بودن؟
جیهون: اره
ᴘᴀʀᴛ ¹
ویو ا/ت
شب بود و از پیش دوستم برگشتم و داشتم میرفتم خونه که توی یه کوچه تاریک صداهایی شنیدم به سمت کوچه رفتم تا ببینم صدای چیه پشت دیوار ایستادم و به جایی که ازش صدا میومد نگاه کردم و چند تا پسر رو دیدم که داشتن یه پسرو کتک میزدن رفتن عقب و داشتن باهم حرف میزدن اروم رفتم پیش پسره و اروم بهش گفتم...
ا/ت: بلند شو باید فرار کنیم...
جیهون: خطرناکه تو برو...
دستشو گرفتم و بلندش کردم و از کوچه خارج شدیم حین خارج شدنمون یکی از اون پسرا مارو دیدن
تهیونگ: اونجا رو نگاه کنین دارن فرار میکنن...
جونگکوک: لعنتی زود باشین برین دنبالشون
با لحن عصبانی و با صدای داد گفت که هردو پسر و خودش افتادن دنبالمون
جونگکوک: عوضی خودم میکشمت
جیمین: بیا سوار ماشین بشیم میتونیم زودتر بهشون برسیم
تهیونگ: درست میگه
جونگکوک سرجاش ایستاد و رفت سوار ماشین شد و جیمین ماشین رو میروند و با ماشین افتادن دنبالمون که رفتیم توی یه کوچه که ماشین نتونه بیاد داخل و از اونجا فرار کردیم و نتونست پیدامون کنن روی زمین یه گوشه نشستم و معلوم بود جیهون هم خسته شده بود و کنارم نشست
جیهون: ممنونم و متاسفم...
ا/ت: متاسف چرا؟
جیهون: بخاطر من به دردسر افتادی اونا ولت نمیکنن
ا/ت: اشکالی نداره فعلا که فرار کردیم از دستشون
جیهون: درسته... ممنون... اگه تو نمیومدی که نجاتم بدی اونا قطعا منو میکشتن
ا/ت: خوشحالم که خوبی
جیهون: میتونم... شمارتو داشته باشم؟ میخوام این لطفتو جبران کنم
ا/ت: البته... ولی واقعا نیاز به جبران نیست هرکسی جای من بود همین کارو میکرد
جیهون: نه اینکارو نمیکردن... تو خیلی با جراتی از دست بزرگ ترین و خطرناک ازین باند مافیا نجاتم دادی
ا/ت: اونا مافیا بودن؟
جیهون: اره
۶.۶k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.