مگر مستی نمی دانی که چون زنجیر جنبانی
مگر مستی نمی دانی که چون زنجیر جنبانی
ز مجنونان زندانی جهانی را بشورانی
مگر نشنیده ای دستان ز بی خویشان و
سرمستان
و گر نشنیده ای بستان به جان تو که بستانی
تو دانی من نمیدانم که چیست این بانگ از
جانم
صلا مسنان و بی خویشان صلا عیش
اندیشان
صلا ای آنکه می دانی که تو خود عین ایشانی
خبرداری از خسروان عجم
که کردن بر زیر دستان ستم؟
نه آن شوکت و پادشاهی بماند
نه آن ظلم بر روستایی بماند
ز مجنونان زندانی جهانی را بشورانی
مگر نشنیده ای دستان ز بی خویشان و
سرمستان
و گر نشنیده ای بستان به جان تو که بستانی
تو دانی من نمیدانم که چیست این بانگ از
جانم
صلا مسنان و بی خویشان صلا عیش
اندیشان
صلا ای آنکه می دانی که تو خود عین ایشانی
خبرداری از خسروان عجم
که کردن بر زیر دستان ستم؟
نه آن شوکت و پادشاهی بماند
نه آن ظلم بر روستایی بماند
۳۰.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳