برای کلمه هام غمگینم، برای اون چیزی که حس می کنم و نمی شه
برای کلمههام غمگینم، برای اونچیزی که حس میکنم و نمیشه توی پنجرهی شیشهای که جملهها ساخته میشن قرارشون داد. احساست رو نمیشه توی پنجره و توی تیکههای شیشهایش نگه داشت؛ انگار فقط باید بشکونیش تا احساس بشه. فقط باید دستتو بکوبی و اون شیشه رو برایهمیشه از بین ببری تا کلماتت معنی بگیرن، تا رنگشون دقیقا رنگ آبیِ احساست بشه. اگه بخوام بگم روح دارن باید شکسته بشن و اگر شکسته بشن دیگه وجود ندارن. توی زندگیت اگه حتی یه کلمهی کوچیک بیمعنی باشی، بین بودن و نبودن فقط یک انتخاب داری.
۸۷.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.