رمان
رمان
مای ورلد
پارت اخر
& خوبه... ولی تهیونگ اگه دوسش داری باید رو حرفت باشی و نزاری خواهرم اذیت شه وگرنه خودم میکشمت
+ چرا تهدید میکنی حالا... من دوسش دارم و مواظبشم نمیزارم ناراحت بشه
& خوبه تنها نقطه ضعف من خواهرمه پس باید خوب ازش مراقبت کنی
+ چشم هیونگ...
لبخندی زدم و نفس عمیق کشیدم و اروم شدم که شوگا اوپا چیزی نگفت و میتونستیم باهم باشیم
- اوپا... واقعا چیزی نگفتی؟ مشکلی نداری؟
& نه... اها راستی جلوی من فاصلتونو رعایت کنین بخواین زیاد به همدیگه نزدیک بشین...
- باشه باشه
+ چقدر گیر میدی...
& جناب کیم همین که تا الان هم نکشتمتون خوشحال باشین
+ مگه جرم کردیم؟
& اره
- اوپا مگه قرار گذاشتن جرمه؟
& نه ولی اینکه مخفیانه قرار میزاشتین و من خبر نداشتم جرمه
- ببخشید
& اشکالی نداره دیگه میدونم مهم نیست
چند ماه میگذشت و تهیونگ به خونه خودش برگشته بود ولی به خونه ما میومد و ما هم به خونه اون میرفتیم که بعد از یه مدت ازم خواستگاری کرد و شوگا اوپا هم اجازه داد و بلخره باهم ازدواج کردیم...
پایان.
مای ورلد
پارت اخر
& خوبه... ولی تهیونگ اگه دوسش داری باید رو حرفت باشی و نزاری خواهرم اذیت شه وگرنه خودم میکشمت
+ چرا تهدید میکنی حالا... من دوسش دارم و مواظبشم نمیزارم ناراحت بشه
& خوبه تنها نقطه ضعف من خواهرمه پس باید خوب ازش مراقبت کنی
+ چشم هیونگ...
لبخندی زدم و نفس عمیق کشیدم و اروم شدم که شوگا اوپا چیزی نگفت و میتونستیم باهم باشیم
- اوپا... واقعا چیزی نگفتی؟ مشکلی نداری؟
& نه... اها راستی جلوی من فاصلتونو رعایت کنین بخواین زیاد به همدیگه نزدیک بشین...
- باشه باشه
+ چقدر گیر میدی...
& جناب کیم همین که تا الان هم نکشتمتون خوشحال باشین
+ مگه جرم کردیم؟
& اره
- اوپا مگه قرار گذاشتن جرمه؟
& نه ولی اینکه مخفیانه قرار میزاشتین و من خبر نداشتم جرمه
- ببخشید
& اشکالی نداره دیگه میدونم مهم نیست
چند ماه میگذشت و تهیونگ به خونه خودش برگشته بود ولی به خونه ما میومد و ما هم به خونه اون میرفتیم که بعد از یه مدت ازم خواستگاری کرد و شوگا اوپا هم اجازه داد و بلخره باهم ازدواج کردیم...
پایان.
۴.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.