فیک عشق جادو تصادف قسمت ۸۹
جون کوک یه بستنی خرید داد دستت
ات ا: چرا یدونه خریدی
جون کوک: میخوام باتو بخورم
ات ا: خندیدم خیلی خوب باشه
دوتایی باهم بستنی خورديم
یهو لیانا ازپشت درختها اونهارو دید می زد
نقشه ای کشیدتوی دلش میگفت این دختره موصورتی عه همون ات ا باید بکشمش
جون کوک گفت: امشب میخوام به تمام دوستام نشونت بدم تازه امشب کنسرت داریم
میای بریم باموتورمن اونجا
ات ا: امم آخه من میترسم از موتور
جون کوک: نترس موتورشو آورده بود
بیا بریم سوارشدم
اتفاقا ماهم کنسرت داریم
جون کوک: واقعا میگی
ات ا: چرا یدونه خریدی
جون کوک: میخوام باتو بخورم
ات ا: خندیدم خیلی خوب باشه
دوتایی باهم بستنی خورديم
یهو لیانا ازپشت درختها اونهارو دید می زد
نقشه ای کشیدتوی دلش میگفت این دختره موصورتی عه همون ات ا باید بکشمش
جون کوک گفت: امشب میخوام به تمام دوستام نشونت بدم تازه امشب کنسرت داریم
میای بریم باموتورمن اونجا
ات ا: امم آخه من میترسم از موتور
جون کوک: نترس موتورشو آورده بود
بیا بریم سوارشدم
اتفاقا ماهم کنسرت داریم
جون کوک: واقعا میگی
۴.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.