تک پارتی نامجون
تک پارتی نامجون
.
.
ویو ات : از سرکار خسته و گشنه داشتم میومدم خونه که نامجون بهم زنگ زد
مکالمه 📞
نامجون : سلام ات کجایی
ات: سلام نامی من یکم دیگه میرسم خونه
چیزی شده اگه آخه صدات یکم نگرانه
نامجون : نه چیزی نشده فقط نگران بودم که کی میای خونه
ات: اخی کوچولو نگران من شدی
نامجون: یاا به کی کوچولو
ات : به تو
نامجون : گگگگ
ات: راستی میگم غذا چی داریم خیلی گشنمه
نامجون : غذا پیتزا گرفتم که دوست داری بود که گذاشتمش تو یخچال تا بیای با هم بخوریم
ات : خوبه ، پس سریع گرمش کن تا بیام
نامجون : باش خدافظ
ات : خدافظ
پایا مکالمه 📞
ویو نامجون :
پیتزا رو از یخچال آوردم بیرون و داخل ماهیتابه گذاشتم و شعله گاز رو به هم زیاد کردم دستام هم شستم با دستمال خوش کردم که دیگه متوجه دستمال نشدم که کجا گذاشتمش که زنگ در خورد سریع رفتم درو باز کردم ات بود
ات : بهم خوش آمد نمیگی
نامجون: چرا خسته نباشی
ات : نامجون میگم بوی سوختگی حس نمیکنی
نامجون : چرا وای غذا سوخت
ات : چی برو اونور ببینم با همون لباسام دویدم سمت اسپز خونه که دیدم غذا آتیش گرفته که سریع ماهیتابه رو زیر شیر آب گرفتن و به غذای سوخته و پر آب نگاه کردم و داد زدم نامجوننننننننن
نامجون : ات ببخشید نمی دونستم. اینجوری میشه ببخشید ( داداش ریدی نمیشه کاریش کرد 😂💔)
ات : نفس عمیق کشیدم و گفتم اشکال نداره
نامجون: واقعا
ات : اره بیا بریم سوار ماشین بشیم و غذا بگیریم
نامجون : باشه بریم
² مین بعد
ات : رسیدیم ، پیاده شو
نامجون : ولی اینجا که خونه جینه
ات : اره غذا رو به فاک دادی و امشب هم خونه جین میمونی ، حالا پیاده شو
نامجون : ات غلط کردم خوبه
ات : نامجون تو میدونی اگه کسی با پیتزا های من شوخی کنه چه اتفاقی میوفته
نامجون : ....
ات : یااا حالا برو
.
.
.
و اینجوری بود که نامجون رفت خونه جین و ماجرا رو براش گفت و ات هم رفت خونه و برا خودش را من پخت و خورد و خوابید
پایانننن
چرت و پرت بود 🗿
.
.
ویو ات : از سرکار خسته و گشنه داشتم میومدم خونه که نامجون بهم زنگ زد
مکالمه 📞
نامجون : سلام ات کجایی
ات: سلام نامی من یکم دیگه میرسم خونه
چیزی شده اگه آخه صدات یکم نگرانه
نامجون : نه چیزی نشده فقط نگران بودم که کی میای خونه
ات: اخی کوچولو نگران من شدی
نامجون: یاا به کی کوچولو
ات : به تو
نامجون : گگگگ
ات: راستی میگم غذا چی داریم خیلی گشنمه
نامجون : غذا پیتزا گرفتم که دوست داری بود که گذاشتمش تو یخچال تا بیای با هم بخوریم
ات : خوبه ، پس سریع گرمش کن تا بیام
نامجون : باش خدافظ
ات : خدافظ
پایا مکالمه 📞
ویو نامجون :
پیتزا رو از یخچال آوردم بیرون و داخل ماهیتابه گذاشتم و شعله گاز رو به هم زیاد کردم دستام هم شستم با دستمال خوش کردم که دیگه متوجه دستمال نشدم که کجا گذاشتمش که زنگ در خورد سریع رفتم درو باز کردم ات بود
ات : بهم خوش آمد نمیگی
نامجون: چرا خسته نباشی
ات : نامجون میگم بوی سوختگی حس نمیکنی
نامجون : چرا وای غذا سوخت
ات : چی برو اونور ببینم با همون لباسام دویدم سمت اسپز خونه که دیدم غذا آتیش گرفته که سریع ماهیتابه رو زیر شیر آب گرفتن و به غذای سوخته و پر آب نگاه کردم و داد زدم نامجوننننننننن
نامجون : ات ببخشید نمی دونستم. اینجوری میشه ببخشید ( داداش ریدی نمیشه کاریش کرد 😂💔)
ات : نفس عمیق کشیدم و گفتم اشکال نداره
نامجون: واقعا
ات : اره بیا بریم سوار ماشین بشیم و غذا بگیریم
نامجون : باشه بریم
² مین بعد
ات : رسیدیم ، پیاده شو
نامجون : ولی اینجا که خونه جینه
ات : اره غذا رو به فاک دادی و امشب هم خونه جین میمونی ، حالا پیاده شو
نامجون : ات غلط کردم خوبه
ات : نامجون تو میدونی اگه کسی با پیتزا های من شوخی کنه چه اتفاقی میوفته
نامجون : ....
ات : یااا حالا برو
.
.
.
و اینجوری بود که نامجون رفت خونه جین و ماجرا رو براش گفت و ات هم رفت خونه و برا خودش را من پخت و خورد و خوابید
پایانننن
چرت و پرت بود 🗿
۴.۴k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.