وقتی میگی بوس میخوام
وقتی میگی بوس میخوام
__________________________
بعد ازظهر بود ،هیسونگ تو حال روی مبل درحال چت کردن بود که ا/ت یهو اومد و خودشو انداخت روی هیسونگ
هیسونگ:اییی اجزای بدنم شکست
ا/ت:مهم نیس
هیسونگ:چی میخوای
ا/ت:مگه من چیزی خواستنی میام بغلت میکنم
هیسونگ:بله
ا/ت:واااا
هیسونگ:اگه مثل اوندفعه کارت بانکیمو میخوای تو جیب شلوار ابیمه
ا/ت:کی گفته کارتتو میخوام
هیسونگ:چه عجب بالاخره نمیخوای ولی معلومه چیزی میخوای
ا/ت:باشه تسلیم به چیزی میخوام
هیسونگ:چی؟
ا/ت :بوسس
هیسونگ:همین ،ایششش بیابرو اونور(تورو میندازه زمین)بعد از اینکه کارم تموم شد باشه
ا/ت:بی ادببببب
ا/ت قهر میکنه و میره اتاق و در رو میبنده
هیسونگ:مثلا الان قهر کردی
ا/ت هیچی نمیگه
(بعد از ۴ ساعت)
چت هیسونگ تموم میشه و نگران ا/ت میشه
هیسونگ:ا/تتتتتتتت
ا/ت:.......
هیسونگ:یه صداییی بده
ا/ت:......
هیسونگ:خوبی؟؟
اخر سر میبینه صدایی از ا/ت نمیاد نگران میشه و میره ببینه چه خبره و وقتی میخواست در رو باز کنه دید در قفله و صدای گریه میاد
هیسونگ:تو گریه میکنی؟؟
ا/ت:چیههه؟
هیسونگ:بیا بیرون عزیزم
ا/ت فکر کرده بود هیسونگ با دوست دختر یعنی همکار دخترش حرف میزد
ا/ت:تومنو به اون دختر فروختی خوب بود
هیسونگ:منظورت چیه؟
ا/ت:همونیکه باهاش چت میکردی
هیسونگ:اها، اون مامانم بود شامو دعوتیم
ا/ت :واقعا؟
هیسونگ:بله
ا/ت درو باز کرد و هیسونگ چشمای اشکی ا/ت رو دید سریع بغلش کرد
هیسونگ:دیگه از این به بعد مرواریداتو برای چرتو پرتا نریز
ا/ت:باشه،حالا بهم بوس میدی؟
هیسونگ:اولنش ببخشید منو دومن بله
و هیسونگ یه کیس فرانسوی رو شروع کرد و بعد از ۴۵ مین جدا شد
هیسونگ:بهتر نیست بریم اماده شیم بریم شام
ا/ت بوسه ریزی به لبای هیسونگ زد و گفت
ا/ت:اوکی
انها اماده شدند و ا/ت از لجبازیش لباس باز برداشته بود اونجا بپوشه و مامان هیسونگ کل فامیلو دعوت کرده بود
هیسونگ به گوش ا/ت گفت:فک کنم نگفته بودم شب قراره با ایک لباس سخت به فا.ک بری
ا/ت:میدونم ،این لباسم واس اونه
هیسونگ:اوکی خودتو اماده کن نیم ساعت بعد میریم خونه
ا/ت:چرا الان نمیریم؟
هیسونگ روبه مامانش:مامان ما دیگه میریم دیر شد بای
(فردا:الان خبر اومده که ا/ت ۲ قلو حاملس و دارن جشن میگیرن)
__________________________
بعد ازظهر بود ،هیسونگ تو حال روی مبل درحال چت کردن بود که ا/ت یهو اومد و خودشو انداخت روی هیسونگ
هیسونگ:اییی اجزای بدنم شکست
ا/ت:مهم نیس
هیسونگ:چی میخوای
ا/ت:مگه من چیزی خواستنی میام بغلت میکنم
هیسونگ:بله
ا/ت:واااا
هیسونگ:اگه مثل اوندفعه کارت بانکیمو میخوای تو جیب شلوار ابیمه
ا/ت:کی گفته کارتتو میخوام
هیسونگ:چه عجب بالاخره نمیخوای ولی معلومه چیزی میخوای
ا/ت:باشه تسلیم به چیزی میخوام
هیسونگ:چی؟
ا/ت :بوسس
هیسونگ:همین ،ایششش بیابرو اونور(تورو میندازه زمین)بعد از اینکه کارم تموم شد باشه
ا/ت:بی ادببببب
ا/ت قهر میکنه و میره اتاق و در رو میبنده
هیسونگ:مثلا الان قهر کردی
ا/ت هیچی نمیگه
(بعد از ۴ ساعت)
چت هیسونگ تموم میشه و نگران ا/ت میشه
هیسونگ:ا/تتتتتتتت
ا/ت:.......
هیسونگ:یه صداییی بده
ا/ت:......
هیسونگ:خوبی؟؟
اخر سر میبینه صدایی از ا/ت نمیاد نگران میشه و میره ببینه چه خبره و وقتی میخواست در رو باز کنه دید در قفله و صدای گریه میاد
هیسونگ:تو گریه میکنی؟؟
ا/ت:چیههه؟
هیسونگ:بیا بیرون عزیزم
ا/ت فکر کرده بود هیسونگ با دوست دختر یعنی همکار دخترش حرف میزد
ا/ت:تومنو به اون دختر فروختی خوب بود
هیسونگ:منظورت چیه؟
ا/ت:همونیکه باهاش چت میکردی
هیسونگ:اها، اون مامانم بود شامو دعوتیم
ا/ت :واقعا؟
هیسونگ:بله
ا/ت درو باز کرد و هیسونگ چشمای اشکی ا/ت رو دید سریع بغلش کرد
هیسونگ:دیگه از این به بعد مرواریداتو برای چرتو پرتا نریز
ا/ت:باشه،حالا بهم بوس میدی؟
هیسونگ:اولنش ببخشید منو دومن بله
و هیسونگ یه کیس فرانسوی رو شروع کرد و بعد از ۴۵ مین جدا شد
هیسونگ:بهتر نیست بریم اماده شیم بریم شام
ا/ت بوسه ریزی به لبای هیسونگ زد و گفت
ا/ت:اوکی
انها اماده شدند و ا/ت از لجبازیش لباس باز برداشته بود اونجا بپوشه و مامان هیسونگ کل فامیلو دعوت کرده بود
هیسونگ به گوش ا/ت گفت:فک کنم نگفته بودم شب قراره با ایک لباس سخت به فا.ک بری
ا/ت:میدونم ،این لباسم واس اونه
هیسونگ:اوکی خودتو اماده کن نیم ساعت بعد میریم خونه
ا/ت:چرا الان نمیریم؟
هیسونگ روبه مامانش:مامان ما دیگه میریم دیر شد بای
(فردا:الان خبر اومده که ا/ت ۲ قلو حاملس و دارن جشن میگیرن)
۵.۰k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.