فیکشن. جونگین
وقتی میزننت و باهاش قهر میکنی
در یه سوجوی دیگرو باز کردی، از اینکه بری بار و نگاه هیز اون مردای چندش رو ببینی حالت بهم میخورد، پس تصمیم گرفتی آبجو بخری و بری خونه.
این ساعت جونگین با پسرا تو کمپانی بود
تو میتونستی 1 بطی سوجو رو بخوری
ولی واسه اینکه حتی برای چند ساعت اون اتفاقای شوم رو فراموش کنی 8 تا بطری خریدی و نشستی روی زمین پشت میز و حتی یه لیوان شاتم واسه خودت نیاوردی، آنقدر حالت بد بوده میخواستی هر چه زود تر مست شی که چیزی از دیروز به یاد نیاری،
______فلش بک
جونگین:سویون بهت گفته بودم اون کارو نکنی
ا.ت:منم گفتم مجبور شدم اون کار.....
با سیلی که از طرف جونگین خورد تو گوشت حرفت نصفه موند
ا.ت:فقط واسه یه لباس؟
آره خب دعاتون سر این بود که تو میخواستی با دوستات بری بیرون ولی دست بر قضا اون روز. هیچ لباس درستی نداشتی پس تصمیم گرفتی اون لباس، دقیقا اون لباسی که جونگین ممنوع کرده بود رو بپوشی البته چاره ای نداشتی
جونگین:ا.ت من....
ا. ت:نمیخوام ببینمت یانگ جونگین
با بغضی که تو گلوت بود لب زدی و سریع رفتی تو اتاق و درو بستی
میخواست بیاد و سریع از دلت دربیاره ولی با پیامکی که اومد رو گوشیش یه لحظه متوقف شد
پیام:
چان:زود بیا ای آن وقت تمرینه
و مجبور شد و از خونه زود بیرونو و به سمت کمپانی برگشت
_____پایان فلش بک
در بطری دومی رو باز کردی که دستی جلوتو از خوردن آبجو گرفت
آنقدر مست بودی که نفهمیدی کی جونگین اومد
هنوز هوشیار بودی و میتونستی اطرافتون تجزیه کنی
ا. ت:ولم کن
جونگین:آنقدر ننوش فردا سردرد میشی
ا. ت:گفتم ولم کننن
جونگین:نه
ا. ت:همش تقصیر توعه
بغضت ترکید و شروع کردی به هق هق کردن
ا. ت:اصلا میدونی من.... هق هق... چقدر دلم بابت اون.... هق هق.... شکست عا؟ من.... هق..... دوست دارم و... هق هق....تو مگه نگفته بودی دوستم داری ها؟.... هق هق.... چرا اونطوری منو کتک زدی؟ هااا؟
با حالت مستی گفتیش و بغضت اجازه نمیداد درست حرف بزنی
جونگین :من.... من معذرت میخوام منو ببخش میدونم..... میدونم لیاقتت ندارم ولی..... لطفا منو ببخش ا.ت.... قول میدم دیگه اون مارو نکنم
ا. ت:نمیخوام دیگه دوست ندا....
جونگین دیگه طاقت نیاورد و لباشو کوبوند روی لبای ا.ت
اروم و دردمندانه مک میزد که قطره اشکی از چشمش به روی گونش غلتید
از ا. ت جدا شد و تو چشماش نگاه کرد
جونگین :دور این گزینه خط بکش، هق هق عمرا بزارم بری
ا. ت با دیدن اینکه اون پسر داره به خاطر اون حرف مسخرش گریه میکنه قلبش درد گرفت
ا. ت:باشه باشه گریه نکن من من معذرت میخوام
جونگین:هق واقعا؟
ا. ت:هوم. اره
یهو چشماش خمار شش
جونگین:حالا وقت تنبیه خانم کوچولو
ا. ت:ها؟ نههه. منظورم این نبو...
جونگین :دیگه دیییرههه....
The and
در یه سوجوی دیگرو باز کردی، از اینکه بری بار و نگاه هیز اون مردای چندش رو ببینی حالت بهم میخورد، پس تصمیم گرفتی آبجو بخری و بری خونه.
این ساعت جونگین با پسرا تو کمپانی بود
تو میتونستی 1 بطی سوجو رو بخوری
ولی واسه اینکه حتی برای چند ساعت اون اتفاقای شوم رو فراموش کنی 8 تا بطری خریدی و نشستی روی زمین پشت میز و حتی یه لیوان شاتم واسه خودت نیاوردی، آنقدر حالت بد بوده میخواستی هر چه زود تر مست شی که چیزی از دیروز به یاد نیاری،
______فلش بک
جونگین:سویون بهت گفته بودم اون کارو نکنی
ا.ت:منم گفتم مجبور شدم اون کار.....
با سیلی که از طرف جونگین خورد تو گوشت حرفت نصفه موند
ا.ت:فقط واسه یه لباس؟
آره خب دعاتون سر این بود که تو میخواستی با دوستات بری بیرون ولی دست بر قضا اون روز. هیچ لباس درستی نداشتی پس تصمیم گرفتی اون لباس، دقیقا اون لباسی که جونگین ممنوع کرده بود رو بپوشی البته چاره ای نداشتی
جونگین:ا.ت من....
ا. ت:نمیخوام ببینمت یانگ جونگین
با بغضی که تو گلوت بود لب زدی و سریع رفتی تو اتاق و درو بستی
میخواست بیاد و سریع از دلت دربیاره ولی با پیامکی که اومد رو گوشیش یه لحظه متوقف شد
پیام:
چان:زود بیا ای آن وقت تمرینه
و مجبور شد و از خونه زود بیرونو و به سمت کمپانی برگشت
_____پایان فلش بک
در بطری دومی رو باز کردی که دستی جلوتو از خوردن آبجو گرفت
آنقدر مست بودی که نفهمیدی کی جونگین اومد
هنوز هوشیار بودی و میتونستی اطرافتون تجزیه کنی
ا. ت:ولم کن
جونگین:آنقدر ننوش فردا سردرد میشی
ا. ت:گفتم ولم کننن
جونگین:نه
ا. ت:همش تقصیر توعه
بغضت ترکید و شروع کردی به هق هق کردن
ا. ت:اصلا میدونی من.... هق هق... چقدر دلم بابت اون.... هق هق.... شکست عا؟ من.... هق..... دوست دارم و... هق هق....تو مگه نگفته بودی دوستم داری ها؟.... هق هق.... چرا اونطوری منو کتک زدی؟ هااا؟
با حالت مستی گفتیش و بغضت اجازه نمیداد درست حرف بزنی
جونگین :من.... من معذرت میخوام منو ببخش میدونم..... میدونم لیاقتت ندارم ولی..... لطفا منو ببخش ا.ت.... قول میدم دیگه اون مارو نکنم
ا. ت:نمیخوام دیگه دوست ندا....
جونگین دیگه طاقت نیاورد و لباشو کوبوند روی لبای ا.ت
اروم و دردمندانه مک میزد که قطره اشکی از چشمش به روی گونش غلتید
از ا. ت جدا شد و تو چشماش نگاه کرد
جونگین :دور این گزینه خط بکش، هق هق عمرا بزارم بری
ا. ت با دیدن اینکه اون پسر داره به خاطر اون حرف مسخرش گریه میکنه قلبش درد گرفت
ا. ت:باشه باشه گریه نکن من من معذرت میخوام
جونگین:هق واقعا؟
ا. ت:هوم. اره
یهو چشماش خمار شش
جونگین:حالا وقت تنبیه خانم کوچولو
ا. ت:ها؟ نههه. منظورم این نبو...
جونگین :دیگه دیییرههه....
The and
۲.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.