عروسک خانوم من
p۱۰
-تا بیست دقیقه دیگه حاظر رئیس
٪خوبه
...
بیست دقیقه بعد
...
-زینگ زینگ
٪الو چی شد
-هک شدن و براتون فرستادم
٪خیلیم خوب ...در دسترس باش
-چشم فعلا
پدر کوک گوشی روقطع کرد و فلش رو وارد گوشیش کرد....فایل رو ریخت تو فلش و زد داخل کامپیوتر
توی لیست جستوجوی مخاطبین اسم (لی ا.ت)رو سرچ کرد و کامپوتر یه عکس دختر آورد با نوشته های کنارش....آدرس خونه...نام مادر...نام پدر...تحصیلات والدین....تاریخ تولد....محل کار مادر....مشکل کتر پدر.......
روی نام پدر کلیک کرد و اسم (لی هانجه هو)آمد بالا
٪هانجه؟اون هانجه هست؟....از شرکت انداختنش بیرون؟
با گیجی و کنجکاوی روی محل کار کلیک کرد و نام (htaed nopaew) آمد بالا....توی نگاه اول چیز خاصی نبود اما این اسم معنی خاصی داشت... تولیدات این شرکت و کارخونه به آمریکا صادر میشد اما تا قبل از اینکه پدر کوک مالکش بشه...همه فکر میکردند که تولیدات کیف داره اما این شکرت در ظاهر اینکار رو میکرد و در واقع اسم اصلی شرکت (weapon death)بود به معنی (مرگ با سلاح)
صاحب اول این شرکت دشمن پدرش بود که اونو شکست داد و شرکت دست یه آمریکایی زرنگ افتاد و تا یه مدت بعد که پدر کوک مالکش شد
٪من جئون جونگ ایل قسم میخورم که این مردک چیزی رو میدونه که معاون انداختم بیرون
پدر کوک شماره پدر تاکان رو گرفت
٪بوق...بوق
□الو
٪الو سلام خوبی رفیق
□مرسی تو چطوری...چه خبرا چیزی شده
٪نه راستی گفتی تاکان چند تا خون برا DNA جمع کرده
□فکر کنن حدود ۱۰۰ نفر تا حالا
٪خونی که امروز جمع کرد مال کی بود
□عوم میخوای با خود تاکان حرف بزنی جونگ ایل؟
٪لطف میکنی...بده بهش
...
تاکان: سلام عمو خوبید؟
٪ممنون پسر...آنروز خون یه دختر رو جمع کردی نه؟
تاکان: اره چطور
٪تمام مشخصات ظاهریش رو بگو
تاکان: خب اول که تو مدرسه کوکه و یه دختر چشم و ابرو مشکلی و سفیده...عوم دیگه دماغش سر تیز و کوچیکه و دیگه چشماش خیلی درشت و مشکی هست....عوممم آها پاش زخمی بود که من تونستم ازش خون بگیرم
٪...ممنون تاکان جان ...از طرف من با پدرت خداحافظی...کن ....خداحافظ پسر(متعجب و بهت زده)
تاکان: خداحافظ (گیج)
جونگ ایل ویو (پدر کوک)
واو این همون دختر بود پس الان من دیانای دختر و مشخصات دشمنم رو پیدا کردم.....هانجه هو عزیز گیرت میارم و تمام اون پولی که ذخیره دشمن سابقمه و توووووووو توی لعنتی نگه داری نمیکنی ازش رو میگیرم ازت
زنگ زدم به رفیقم (پدر تاکان)
٪بوق...بوق
□جونم دادا
٪نگا گوش کن یکی رو با دوبینی بپا...نمیخوام شک کنه
□کیه خب
٪ لی هانجه هو
□پیداش کردی؟
٪اره آدرس خونه و بقیه چیزای نیاز رو بهت میفرستم
□اوکی کاری نداری دادا
٪خداحافظ
کوک ویو
وسایلم رو جمع کردم و رفتم خوابیدم...فردا قراره خیلی خسته کننده بشه
۳۰♡
-تا بیست دقیقه دیگه حاظر رئیس
٪خوبه
...
بیست دقیقه بعد
...
-زینگ زینگ
٪الو چی شد
-هک شدن و براتون فرستادم
٪خیلیم خوب ...در دسترس باش
-چشم فعلا
پدر کوک گوشی روقطع کرد و فلش رو وارد گوشیش کرد....فایل رو ریخت تو فلش و زد داخل کامپیوتر
توی لیست جستوجوی مخاطبین اسم (لی ا.ت)رو سرچ کرد و کامپوتر یه عکس دختر آورد با نوشته های کنارش....آدرس خونه...نام مادر...نام پدر...تحصیلات والدین....تاریخ تولد....محل کار مادر....مشکل کتر پدر.......
روی نام پدر کلیک کرد و اسم (لی هانجه هو)آمد بالا
٪هانجه؟اون هانجه هست؟....از شرکت انداختنش بیرون؟
با گیجی و کنجکاوی روی محل کار کلیک کرد و نام (htaed nopaew) آمد بالا....توی نگاه اول چیز خاصی نبود اما این اسم معنی خاصی داشت... تولیدات این شرکت و کارخونه به آمریکا صادر میشد اما تا قبل از اینکه پدر کوک مالکش بشه...همه فکر میکردند که تولیدات کیف داره اما این شکرت در ظاهر اینکار رو میکرد و در واقع اسم اصلی شرکت (weapon death)بود به معنی (مرگ با سلاح)
صاحب اول این شرکت دشمن پدرش بود که اونو شکست داد و شرکت دست یه آمریکایی زرنگ افتاد و تا یه مدت بعد که پدر کوک مالکش شد
٪من جئون جونگ ایل قسم میخورم که این مردک چیزی رو میدونه که معاون انداختم بیرون
پدر کوک شماره پدر تاکان رو گرفت
٪بوق...بوق
□الو
٪الو سلام خوبی رفیق
□مرسی تو چطوری...چه خبرا چیزی شده
٪نه راستی گفتی تاکان چند تا خون برا DNA جمع کرده
□فکر کنن حدود ۱۰۰ نفر تا حالا
٪خونی که امروز جمع کرد مال کی بود
□عوم میخوای با خود تاکان حرف بزنی جونگ ایل؟
٪لطف میکنی...بده بهش
...
تاکان: سلام عمو خوبید؟
٪ممنون پسر...آنروز خون یه دختر رو جمع کردی نه؟
تاکان: اره چطور
٪تمام مشخصات ظاهریش رو بگو
تاکان: خب اول که تو مدرسه کوکه و یه دختر چشم و ابرو مشکلی و سفیده...عوم دیگه دماغش سر تیز و کوچیکه و دیگه چشماش خیلی درشت و مشکی هست....عوممم آها پاش زخمی بود که من تونستم ازش خون بگیرم
٪...ممنون تاکان جان ...از طرف من با پدرت خداحافظی...کن ....خداحافظ پسر(متعجب و بهت زده)
تاکان: خداحافظ (گیج)
جونگ ایل ویو (پدر کوک)
واو این همون دختر بود پس الان من دیانای دختر و مشخصات دشمنم رو پیدا کردم.....هانجه هو عزیز گیرت میارم و تمام اون پولی که ذخیره دشمن سابقمه و توووووووو توی لعنتی نگه داری نمیکنی ازش رو میگیرم ازت
زنگ زدم به رفیقم (پدر تاکان)
٪بوق...بوق
□جونم دادا
٪نگا گوش کن یکی رو با دوبینی بپا...نمیخوام شک کنه
□کیه خب
٪ لی هانجه هو
□پیداش کردی؟
٪اره آدرس خونه و بقیه چیزای نیاز رو بهت میفرستم
□اوکی کاری نداری دادا
٪خداحافظ
کوک ویو
وسایلم رو جمع کردم و رفتم خوابیدم...فردا قراره خیلی خسته کننده بشه
۳۰♡
۸.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.