"تو نمیدونستی..اجبار به رها کردن دردی بیشتر از رها شدن دا
"تو نمیدونستی..اجبار به رها کردن دردی بیشتر از رها شدن داره...
من توی این تجبار میسوختم...
اما کاش فراموش نمیکردی که من با قلبم به چشمهات قسم خورده بودم..."
کتاب رو بست و به روبه روش خیره شد؛
ناخودآگاه تک خنده ای کرد و اولین قطره ی اشکش فرو ریخت...
- دلم برات تنگ میشه اوژنی...
من توی این تجبار میسوختم...
اما کاش فراموش نمیکردی که من با قلبم به چشمهات قسم خورده بودم..."
کتاب رو بست و به روبه روش خیره شد؛
ناخودآگاه تک خنده ای کرد و اولین قطره ی اشکش فرو ریخت...
- دلم برات تنگ میشه اوژنی...
۵۳۷
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳