رمان :بچه های من
رمان :بچه های من
عضو هشتم
ات:مرسی خداحافظ
؟: خداحافظ
برگشتم سمت پسرا که دیدم همشون با یه قیافه ی نگران دارن نگام میکنن
تهیونگ:ات اتفاقی افتاده؟
ات: نمیدونم خاله زنگ زد گفت سریع بیا آمریکا و قط شد فکر کنم دوباره ریحانا یه گندی زده
نامجون:خب ماهم باهات میایم
ات:آخه ..
جین: آخه نداره ماهم میایم
ات:باشه پس بیاین بریم وسایلمون رو جمع کنیم
با پسرا وسایل هارو جمع کردیم و رفتیم سمت فرودگاه پرواز برای یک ساعت دیگه بود تا ما کار هارو انجام بدیم و اینا اون یک ساعت مثل برق تموم شد
نیم ساعت بعد
نیم ساعت از پروازمون گذشته بود همه خواب بودن به جز من و تهیونگو جینو جیمین
تهیونگ :ات
ات:بله
تهیونگ :حوصلم سر رفته
ات: من دارم از استرس میمیرم اون وقت میگی حوصلت سر رفته ؟
تهیونگ:آره خب چیکار کنم مگه دست منه
ات:نمیدونم میخوای چیکار کنیم؟
تهیونگ:حس نمیکنی خیلی وقته همو (😈)
ات:تو هواپیما ؟
تهیونگ:آره
ات:برو گمشو همه خوابن
تهیونگ:اما آخه...
ات:اینکار هارو بزار برا تو هتل
تهیونگ:باش
ات:تهیونگ
تهیونگ:.....
ات: تهیونگ با توعم
تهیونگ:.....
ات:قهر کردی؟
تهیونگ:......
ات:یااااا بچه کوچولو فکر کنم به جز اون دوتا تو هم باید بزرگ کنم
تهیونگ:لازم نکرده تو مراقب باش از بقیه حامله نشی
ات:چی گفتی؟
تهیونگ: شنیدی چی گفتم
ات: خیلی ...
تهیونگ:خیلی چی؟
ات:اوپا جین
جین:بله
ات:میشه بیای اینجا بشینی من با جیمین کار دارم
جین:باشه
تهیونگ:لازم نکرده بشین سر جات(یه کوچولو بلند )
ات:دوست دارم بشینم اونجا به تو چه (یه کوچولو بلند)
تهیونگ:گفتم بشین سر جات (داد)
ات:کری؟گفتم نمیخوام (داد)
جونگ کوک:بچه ها چتون شد؟
تهیونگ:جرعت داری برو بشین اونجا (داد)
رفتم بغل صندلی یه جین و جیمین
ات:جین بلند میشی؟
جین:با .. باشه
تهیونگ:دارم برات
نشستم پیش جیمین یکم گذشت که رو شونه جیمین خوابم برد
جیمین:ات ات
ات:بله(خواب آلود)
جیمین:بیدار شو رسیدیم
ات:پنج دقیقه دیگه
جیمین: رسیدیم باید پیاده بشیم
ات: وای چقدر حرف میزنی بزار بخوابم دیگه
تهیونگ:ولش کن من بغلش میکنم(آروم)
نامجون:نه یهو یکی میبینه عکس میگیره شر میشه
تهیونگ:نگران نباش کسی نمیبینه
از زبون تهیونگ
ات رو بغل کردم و پیاده شدم که ات بیدار شد
ات:بزارم پایین
تهیونگ:نمیخوام
ات: گفتم بزارم پایین
تهیونگ:گفتم نمیخوام
ات:بزارم پایین (بلند)
شوگا:وای چقدر شما دوتا رو مخین خب تهیونگ بزارش پایین نمیدونی این همش جیغ میزنه
ات:من جیغ میزنم ؟
شوگا:آره
ات:حوصله بحث کردن باهاتو ندارم بعد جوابتو میدم
از بین آرمی ها به سختی رد شدیم و سوار ماشین شدیم و به سمت هتل راه افتادیم
جیمین:ات
ات:بله
(حرف های بین جیمین و ات آرومه که کسی نشنوه)
جیمین:تو با تهیونگ دعوا کردی؟
ات:آ..آره
عضو هشتم
ات:مرسی خداحافظ
؟: خداحافظ
برگشتم سمت پسرا که دیدم همشون با یه قیافه ی نگران دارن نگام میکنن
تهیونگ:ات اتفاقی افتاده؟
ات: نمیدونم خاله زنگ زد گفت سریع بیا آمریکا و قط شد فکر کنم دوباره ریحانا یه گندی زده
نامجون:خب ماهم باهات میایم
ات:آخه ..
جین: آخه نداره ماهم میایم
ات:باشه پس بیاین بریم وسایلمون رو جمع کنیم
با پسرا وسایل هارو جمع کردیم و رفتیم سمت فرودگاه پرواز برای یک ساعت دیگه بود تا ما کار هارو انجام بدیم و اینا اون یک ساعت مثل برق تموم شد
نیم ساعت بعد
نیم ساعت از پروازمون گذشته بود همه خواب بودن به جز من و تهیونگو جینو جیمین
تهیونگ :ات
ات:بله
تهیونگ :حوصلم سر رفته
ات: من دارم از استرس میمیرم اون وقت میگی حوصلت سر رفته ؟
تهیونگ:آره خب چیکار کنم مگه دست منه
ات:نمیدونم میخوای چیکار کنیم؟
تهیونگ:حس نمیکنی خیلی وقته همو (😈)
ات:تو هواپیما ؟
تهیونگ:آره
ات:برو گمشو همه خوابن
تهیونگ:اما آخه...
ات:اینکار هارو بزار برا تو هتل
تهیونگ:باش
ات:تهیونگ
تهیونگ:.....
ات: تهیونگ با توعم
تهیونگ:.....
ات:قهر کردی؟
تهیونگ:......
ات:یااااا بچه کوچولو فکر کنم به جز اون دوتا تو هم باید بزرگ کنم
تهیونگ:لازم نکرده تو مراقب باش از بقیه حامله نشی
ات:چی گفتی؟
تهیونگ: شنیدی چی گفتم
ات: خیلی ...
تهیونگ:خیلی چی؟
ات:اوپا جین
جین:بله
ات:میشه بیای اینجا بشینی من با جیمین کار دارم
جین:باشه
تهیونگ:لازم نکرده بشین سر جات(یه کوچولو بلند )
ات:دوست دارم بشینم اونجا به تو چه (یه کوچولو بلند)
تهیونگ:گفتم بشین سر جات (داد)
ات:کری؟گفتم نمیخوام (داد)
جونگ کوک:بچه ها چتون شد؟
تهیونگ:جرعت داری برو بشین اونجا (داد)
رفتم بغل صندلی یه جین و جیمین
ات:جین بلند میشی؟
جین:با .. باشه
تهیونگ:دارم برات
نشستم پیش جیمین یکم گذشت که رو شونه جیمین خوابم برد
جیمین:ات ات
ات:بله(خواب آلود)
جیمین:بیدار شو رسیدیم
ات:پنج دقیقه دیگه
جیمین: رسیدیم باید پیاده بشیم
ات: وای چقدر حرف میزنی بزار بخوابم دیگه
تهیونگ:ولش کن من بغلش میکنم(آروم)
نامجون:نه یهو یکی میبینه عکس میگیره شر میشه
تهیونگ:نگران نباش کسی نمیبینه
از زبون تهیونگ
ات رو بغل کردم و پیاده شدم که ات بیدار شد
ات:بزارم پایین
تهیونگ:نمیخوام
ات: گفتم بزارم پایین
تهیونگ:گفتم نمیخوام
ات:بزارم پایین (بلند)
شوگا:وای چقدر شما دوتا رو مخین خب تهیونگ بزارش پایین نمیدونی این همش جیغ میزنه
ات:من جیغ میزنم ؟
شوگا:آره
ات:حوصله بحث کردن باهاتو ندارم بعد جوابتو میدم
از بین آرمی ها به سختی رد شدیم و سوار ماشین شدیم و به سمت هتل راه افتادیم
جیمین:ات
ات:بله
(حرف های بین جیمین و ات آرومه که کسی نشنوه)
جیمین:تو با تهیونگ دعوا کردی؟
ات:آ..آره
۳.۱k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.