part:last
part:last
___________________________
دکتر:خب برید تا منشی راهنماییتون کنه لباستون رو عوض کنید...
تهیونگ:ببخشید اما پشیمون شدیم...بچه رو سقط نمیکنیم ا.ت پاشو..
_ته...تهیونگ
تهیونگ:بهت گفتم پاشو...
لحنش دستوری و محکم بود دستمال بهم داد تا ژل شکمم رو پاک کنم...بعدشم..دستم رو محکم گرفت از مطب بیرون زدیم...
سوار ماشین شدیم..مستقیم سمت بوسان حرکت کرد...
_تهیونگ مگه خودت نگف...
حرفم رو قطع کرد و سرعتش رو بیشتر..
تهیونگ:نمیخوام...آنقدر عوضی نیستم بچه خودم رو بکشم...
_ولی انقدر عوضی هستی به زنت تهمت خیانت بزنی!
چند ثانیه ای سکوت برقرار شد...
بعدم ماشین رو نگه داشت و کنار جاده پیاده شد...پشت سرش پیاده شدم...
_تهیونگ جواب منو بده
تهیونگ:اگه جای من بودی چه فکری،میکردی....وقتی مداوم عکس هایی ازت برام ارسال میکردن...داشتی کارایی میکردی که نفرت داشتم....رقص میله با لباسی که با یه تیکه پارچه فرقی نداشت...کیس رفتن با آدم های مختلف
_با خودت فکر نکردی شاید فوتوشاپ بودن؟تهیونگ تو منو چی فرض کرده بودی؟
بازم سکوت کرد...اما اینبار محکم بغلم کرد...با یه دستش محکم گرفته بودم و با اون یکی موهام رو نوازش میکرد...
تهیونگ:فکرش رو کردم...
عکس رو برای دوستام فرستادم...
چکش کردن گفتن عکسا واقعیه...
دیشب قبل از اینکه بیام خونه رفتم همون باری که اون عکسا ازش گرفته شده....تمام دوربین هارو مو به مو نگاه کردم...
عکسا واقعی بودن اما...اون دختر تو نبودی...واسه همین خونم به جوش اومد..
وقتی اومدم خونه و آزمایش رو دیدم همه چیز برام پیچیده شد..واسه همین اونجوری کردم....متاسفم قلب من....نمیخوام بچم بخاطر یه آدم عوضی از بین بره
the and...🍓✨️
توت فرنگی هام ممنونم که تا الان همراهم بودید🍓✨️
___________________________
دکتر:خب برید تا منشی راهنماییتون کنه لباستون رو عوض کنید...
تهیونگ:ببخشید اما پشیمون شدیم...بچه رو سقط نمیکنیم ا.ت پاشو..
_ته...تهیونگ
تهیونگ:بهت گفتم پاشو...
لحنش دستوری و محکم بود دستمال بهم داد تا ژل شکمم رو پاک کنم...بعدشم..دستم رو محکم گرفت از مطب بیرون زدیم...
سوار ماشین شدیم..مستقیم سمت بوسان حرکت کرد...
_تهیونگ مگه خودت نگف...
حرفم رو قطع کرد و سرعتش رو بیشتر..
تهیونگ:نمیخوام...آنقدر عوضی نیستم بچه خودم رو بکشم...
_ولی انقدر عوضی هستی به زنت تهمت خیانت بزنی!
چند ثانیه ای سکوت برقرار شد...
بعدم ماشین رو نگه داشت و کنار جاده پیاده شد...پشت سرش پیاده شدم...
_تهیونگ جواب منو بده
تهیونگ:اگه جای من بودی چه فکری،میکردی....وقتی مداوم عکس هایی ازت برام ارسال میکردن...داشتی کارایی میکردی که نفرت داشتم....رقص میله با لباسی که با یه تیکه پارچه فرقی نداشت...کیس رفتن با آدم های مختلف
_با خودت فکر نکردی شاید فوتوشاپ بودن؟تهیونگ تو منو چی فرض کرده بودی؟
بازم سکوت کرد...اما اینبار محکم بغلم کرد...با یه دستش محکم گرفته بودم و با اون یکی موهام رو نوازش میکرد...
تهیونگ:فکرش رو کردم...
عکس رو برای دوستام فرستادم...
چکش کردن گفتن عکسا واقعیه...
دیشب قبل از اینکه بیام خونه رفتم همون باری که اون عکسا ازش گرفته شده....تمام دوربین هارو مو به مو نگاه کردم...
عکسا واقعی بودن اما...اون دختر تو نبودی...واسه همین خونم به جوش اومد..
وقتی اومدم خونه و آزمایش رو دیدم همه چیز برام پیچیده شد..واسه همین اونجوری کردم....متاسفم قلب من....نمیخوام بچم بخاطر یه آدم عوضی از بین بره
the and...🍓✨️
توت فرنگی هام ممنونم که تا الان همراهم بودید🍓✨️
۱۷.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.