از عشق متنفرم
از عشق متنفرم
پارت نهم
که با جین روبه رو شدم همین خواستم درو ببندم پاشو لای در گذاشت با کل زورم داشتم فشار میدادم ولی فایده نداشت
جین :ات لجبازی نکن باید حرف بزنیم
ات:من چیزی ندارم که بهت بگم
جین :ات لطفا حداقل یه نیم ساعت
دیگه چاره نداشتم باید حرف میزدیم
ات:باشه بیا تو . بعد جین اومد و نشست روی مبل و منم روبروش نشستم
ات:خب هرچی میخای بگی بگو بعد برو
جین :ات تو چرا اینقدر از من بدت میاد من مگ باهات چیکار کردم
ات :هه با من چیکار کردی (با خنده حرصی و بغض)بهتره بگیم تو با من چیکار نکردی ،جین من فقط هفده سالم بود که پدرت به من گفت مجبورم با تو ر.ا.ب.ط.ه داشته باشم تا براتون وارث بدنیا بیارم بعد منو همون شب فرستادن پیش تو من بدون خواسته خودم مجبور شدم با تو ر.ا.ب.ط.ه. داشته باشم تو میدونی من اون شب چقدر درد و زجر کشیدم و تا روز ها گریه کردم بعد از اینکه فهمیدم حاملم دنیا رو سرم چرخید بابا من فقط هفده سالم بود من چطور قرار بود یه بچه بدنیا بیارم ولی شما اینم درک نکردید همون روز برادر هامو هم اخراج کردید من تو اون عمارت تک و تنها موندم من کلی ترسیدم بودم اصلا نمیدونستم قرارع تو آینده چی به سرم بیاد بعد از روز ها یه نقشه کشیدم قرار بود تو رو عا.ش.ق خودم کنم بعد از چند ماه هم ترکت کنم تا تو هم مثل من زجر بکشی من موفق شدم ولی یه جا لنگید تو اون مدت منم عا.ش.ق تو شدم و من اینو بعد از این که ترکت کردم فهمیدم تو اون دوران خیلی سختی کشیدم کارم شده بود شب و روز گریه کردن ولی باید به خاطر پسرم تحمل میکردم بعد از چندماه وقتی مینهو دنیا اومد درد دلم کمتر شد اون برام مثل یه دارو بود
مینهو روز به روز که بزرگتر میشد بیشتر شبیه تو میشد و این منو یکم آرام تر میکرد ولی همچنان عذابم هم میداد با دیدن اون یاد تو و کار های که با من کردید میوفتم ،جین من خیلی دوست دارم ولی همونقدر هم ازت عصبیم و نمیتونم بهمون راحتی ها ببخشمت (با گریه و کمی داد)
جین :(با گریه و کمی داد)ات من میدونم که کلی باعث عذابت شدم ولی بیشتر اینها تقصیر پدرمه نه من ولی منم بی گناه نیستم حق داری که ازم عصبی باشی تو اون عمارت خیلی اذیت شدی، ولی حق من واقعا این نبود که منو از بچم جدا کنی من حتی نمیدونستم جنسیت بچم چیه و تو اونو از من دور کردی میدونم منم چقدر سختی کشیدم شب و روز دنبالت گشتم ولی هیچ جا پیدات نکردم ،تو منو از اولین قدم های پسرم اولین کلماتش و..... محروم (نمیدونم درست نوشتم یا نه )کردی ولی لطفا از الان به بعد دیگه نکن حداقل بزار از الان پیشتون باشم لطفا (مظلوم حالت)
ات :جین من ..
که جین یهو ل.ب.ا.ش. رو محکم رو ل.ب.ا.م.ک.و.ب.ن.د. و حرفم نصف نیمه موند
پایان پارت نهم
حمایت و لایک یادتون نره دوستون دارم بای💙💙💙💙💙
پارت نهم
که با جین روبه رو شدم همین خواستم درو ببندم پاشو لای در گذاشت با کل زورم داشتم فشار میدادم ولی فایده نداشت
جین :ات لجبازی نکن باید حرف بزنیم
ات:من چیزی ندارم که بهت بگم
جین :ات لطفا حداقل یه نیم ساعت
دیگه چاره نداشتم باید حرف میزدیم
ات:باشه بیا تو . بعد جین اومد و نشست روی مبل و منم روبروش نشستم
ات:خب هرچی میخای بگی بگو بعد برو
جین :ات تو چرا اینقدر از من بدت میاد من مگ باهات چیکار کردم
ات :هه با من چیکار کردی (با خنده حرصی و بغض)بهتره بگیم تو با من چیکار نکردی ،جین من فقط هفده سالم بود که پدرت به من گفت مجبورم با تو ر.ا.ب.ط.ه داشته باشم تا براتون وارث بدنیا بیارم بعد منو همون شب فرستادن پیش تو من بدون خواسته خودم مجبور شدم با تو ر.ا.ب.ط.ه. داشته باشم تو میدونی من اون شب چقدر درد و زجر کشیدم و تا روز ها گریه کردم بعد از اینکه فهمیدم حاملم دنیا رو سرم چرخید بابا من فقط هفده سالم بود من چطور قرار بود یه بچه بدنیا بیارم ولی شما اینم درک نکردید همون روز برادر هامو هم اخراج کردید من تو اون عمارت تک و تنها موندم من کلی ترسیدم بودم اصلا نمیدونستم قرارع تو آینده چی به سرم بیاد بعد از روز ها یه نقشه کشیدم قرار بود تو رو عا.ش.ق خودم کنم بعد از چند ماه هم ترکت کنم تا تو هم مثل من زجر بکشی من موفق شدم ولی یه جا لنگید تو اون مدت منم عا.ش.ق تو شدم و من اینو بعد از این که ترکت کردم فهمیدم تو اون دوران خیلی سختی کشیدم کارم شده بود شب و روز گریه کردن ولی باید به خاطر پسرم تحمل میکردم بعد از چندماه وقتی مینهو دنیا اومد درد دلم کمتر شد اون برام مثل یه دارو بود
مینهو روز به روز که بزرگتر میشد بیشتر شبیه تو میشد و این منو یکم آرام تر میکرد ولی همچنان عذابم هم میداد با دیدن اون یاد تو و کار های که با من کردید میوفتم ،جین من خیلی دوست دارم ولی همونقدر هم ازت عصبیم و نمیتونم بهمون راحتی ها ببخشمت (با گریه و کمی داد)
جین :(با گریه و کمی داد)ات من میدونم که کلی باعث عذابت شدم ولی بیشتر اینها تقصیر پدرمه نه من ولی منم بی گناه نیستم حق داری که ازم عصبی باشی تو اون عمارت خیلی اذیت شدی، ولی حق من واقعا این نبود که منو از بچم جدا کنی من حتی نمیدونستم جنسیت بچم چیه و تو اونو از من دور کردی میدونم منم چقدر سختی کشیدم شب و روز دنبالت گشتم ولی هیچ جا پیدات نکردم ،تو منو از اولین قدم های پسرم اولین کلماتش و..... محروم (نمیدونم درست نوشتم یا نه )کردی ولی لطفا از الان به بعد دیگه نکن حداقل بزار از الان پیشتون باشم لطفا (مظلوم حالت)
ات :جین من ..
که جین یهو ل.ب.ا.ش. رو محکم رو ل.ب.ا.م.ک.و.ب.ن.د. و حرفم نصف نیمه موند
پایان پارت نهم
حمایت و لایک یادتون نره دوستون دارم بای💙💙💙💙💙
۲.۰k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.