<red pearl>
<red pearl>
Part 2
(همون لحظه پلیسا میریزن ....کل سالن پر از سرو صدا بود .همه داشتن از سالن فرار میکردن )
وی:بازی شروع شد!...(با یه لحن خاصی میگه و پوزخند میزنه و از بالای سکو به بقیه نگاه میکنه .اروم از روی سکو پایین میاد و سوار ماشینش میشه دستشو رو فرمون میزاره و قبل اینکه بخواد شروع به حرکت کنه میگه ...)
وی:بهت گفته بودم باهام بازی نکن ...به بازی مرگت خوش اومدی لی فیلیکس ....(حرکت میکنه و به عمارتش میره )
(فیلیکس بدون اینکه بفهمه داره چیکار میکنه درحال فرار بوده که پلیسا میگیرنش)
(وی روی صندلی کارش نشسته بود و داشت ویسکی میخورد درحال تماشای مهمونی از دوربین ها بود )
وی:چقدر احمقن ...(یکم از ویسکیش میخوره و خنده موزیانه میکنه)
(چند ساعت بعد فیلیکسو میبرن اتاق بازجویی )
(بازجو روی میز میشینه و به فیلیکس نگاه میکنه)
باز جو:هانگ ژاکلینو میشناسی؟!(جدی)
فیلیکس:اره میشناسم و..ولی من اصلا تابه حال از نزدیک ندیدمش دارن بهم تهمت میزنن ..(استرسی)
بازجو:پس چرا اثر انگشت تو رو اسلحس؟!
فیلیکس:م...من اصلا خبر ندارم...نمیدونم..
بازجو:مگه میشه کاری کنی که خودت دربارش ندونییی؟!اگر کاری نکردی پس چرا از دست پلیس فرار کردیی؟!(جدی)
فیلیکس:من اون زمان هول شده بودم نمیدونستم چیکار کنم.
بازجو:اعتراف کن ...اگه اعتراف کنی کمکت میکنم کمتر مجازات شی...
فیلیکس:من واقعا کاری نکردم....
بازجو:پس نمیخوای بگی ....تا زمانی که اعتراف نکنی باید داخل بازداشتگاه بمونی.
(فیلیکسو میبرن بازداشتگاه)
وی:سوهو ...درباره اون دختر تحقیق کردی؟؟(یکمی جدی)
سوهو:بله قربان .اسمش پارک ویلیامه 26سالشه ولی ...یه مشکلی هست ...
وی:خوب میدونی از مشکل خوشم نمیاد ...(جدی)
سوهو:بله بله ولی ...خانم پارک ....خواهر فیلیکس هستن ...
وی:شیباللل(محکم رو میز میکوبه)مطمعنی؟!
سوهو:بله ...(سرشو پایین میندازه)
وی:پس چرا همون اول نگفتیددد؟!چرا نگفتید خواهرشهههه مگه قرار نبود همه اطلاعات فیلیکسو در بیاریدددد؟! پس دارید چه غلطی میکنیدددد؟؟(داد)
سوهو:بله ...من عذر میخوام ولی تنی نیست ...برا همین متوجه نشدیم ...
وی:این به من ربطی نداره من گفتم تمام اطلاعاتششش .(جدی)
Part 2
(همون لحظه پلیسا میریزن ....کل سالن پر از سرو صدا بود .همه داشتن از سالن فرار میکردن )
وی:بازی شروع شد!...(با یه لحن خاصی میگه و پوزخند میزنه و از بالای سکو به بقیه نگاه میکنه .اروم از روی سکو پایین میاد و سوار ماشینش میشه دستشو رو فرمون میزاره و قبل اینکه بخواد شروع به حرکت کنه میگه ...)
وی:بهت گفته بودم باهام بازی نکن ...به بازی مرگت خوش اومدی لی فیلیکس ....(حرکت میکنه و به عمارتش میره )
(فیلیکس بدون اینکه بفهمه داره چیکار میکنه درحال فرار بوده که پلیسا میگیرنش)
(وی روی صندلی کارش نشسته بود و داشت ویسکی میخورد درحال تماشای مهمونی از دوربین ها بود )
وی:چقدر احمقن ...(یکم از ویسکیش میخوره و خنده موزیانه میکنه)
(چند ساعت بعد فیلیکسو میبرن اتاق بازجویی )
(بازجو روی میز میشینه و به فیلیکس نگاه میکنه)
باز جو:هانگ ژاکلینو میشناسی؟!(جدی)
فیلیکس:اره میشناسم و..ولی من اصلا تابه حال از نزدیک ندیدمش دارن بهم تهمت میزنن ..(استرسی)
بازجو:پس چرا اثر انگشت تو رو اسلحس؟!
فیلیکس:م...من اصلا خبر ندارم...نمیدونم..
بازجو:مگه میشه کاری کنی که خودت دربارش ندونییی؟!اگر کاری نکردی پس چرا از دست پلیس فرار کردیی؟!(جدی)
فیلیکس:من اون زمان هول شده بودم نمیدونستم چیکار کنم.
بازجو:اعتراف کن ...اگه اعتراف کنی کمکت میکنم کمتر مجازات شی...
فیلیکس:من واقعا کاری نکردم....
بازجو:پس نمیخوای بگی ....تا زمانی که اعتراف نکنی باید داخل بازداشتگاه بمونی.
(فیلیکسو میبرن بازداشتگاه)
وی:سوهو ...درباره اون دختر تحقیق کردی؟؟(یکمی جدی)
سوهو:بله قربان .اسمش پارک ویلیامه 26سالشه ولی ...یه مشکلی هست ...
وی:خوب میدونی از مشکل خوشم نمیاد ...(جدی)
سوهو:بله بله ولی ...خانم پارک ....خواهر فیلیکس هستن ...
وی:شیباللل(محکم رو میز میکوبه)مطمعنی؟!
سوهو:بله ...(سرشو پایین میندازه)
وی:پس چرا همون اول نگفتیددد؟!چرا نگفتید خواهرشهههه مگه قرار نبود همه اطلاعات فیلیکسو در بیاریدددد؟! پس دارید چه غلطی میکنیدددد؟؟(داد)
سوهو:بله ...من عذر میخوام ولی تنی نیست ...برا همین متوجه نشدیم ...
وی:این به من ربطی نداره من گفتم تمام اطلاعاتششش .(جدی)
۷۲۱
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.