پارت ۱۰
ویو ات رفتم داخل خونه و گرفتم خوابیدم ساعت ۹ با زنگ لیان بیدار شدم
لیان: دختر تو معلوم هس کدوم گوریی
ات: خوابم میاد چرا بهم زنگ زدیییییی حالت خمار
لیان: احمق باید بیای شرکت کلی کار دارییم تازه عکس برداری داریم و کلی لباس باید طرح کنییییی
ات طراح هم هس کجایییییییییییییییی
ات یاخداااااا یا قبر بنی هاشم الان میام
تف تو این روز کنن که من باید با شوک از خواب نازنیم جدا شم بدو بدو رفتم شرکت رفتم شرکت ساعت پنج کارمون تموم که دیدم کوک ۷ تماس بی پاسخ داشته زنگ زدم بهش گفتم اونجا چه اتفاقی افتاده خدایا دیگه نمیتونم
کوک: به به خانم بالاخره خواست جواب بده
ات: کوک ببحشید شرکتم همین الان کارام تموم شد
کوک: دارم میام دنبالت
ات: چییییییی
کوک کر شدم دختررررررر
ات: کوک. من. وضعم خوب نیس
کوک: میخوام بریم جشن بابا میام دنبالت میرم خونه امادشو. ببعد میریم
ات باش
کوک رسید
ات سلام.
کوک علیک
میبینم یه. بچه ایی ناراحته
ات اولا ناراحت نیستم دوم بچه هم خودتییی
کوک باشه
رسدیم خونه کوک بیا داخل.
برو بشین تا اماده شم.
رفتم تو اتاق یه. دوش گرفتم که یهو کوک. جلوم ظاهر شد. یا. خدا. کوک. تو اینجا چکار میکنی
کوک: اومدم اتاق زن ایندمو. ببینم. مشکلی هس
ات نه ولی من. میخوام. لباس یپوشم برو بیرون لطفا
کوک: باشه زیر لب بالاخره که من. مییبینمت با خنده
ات: موهامو بافت کردم جلوشویکم فر کردم میکاپ لایتی کردم و کت و دامنو پوشیدم و رفتم بیرون
کوک من امادم
ویو کوک
باشه بریی........... مکث ات چقد قشنگ شدی با حیرت
رفتیم سوار شدم به طرف جشن حرکت کردیم
ویو ات کوک یه کت، شلوار پوشیده بود که خیلی بهش میمومد بچه خیلس کراشه
دوست داشتم بغلش کنم. وخفش کنم (ات عزیز شما گوه خوردی بلع جانم)
رسیدیم به جشن کوک دستمو گرفت و وارد شدیم که بیشتر کاپل ها اونجا بودن رفتیم سلام کردیم چشن دوست کوک و دوست دخترش بود
رفتیم نشستیم رو صندلی و بعد ۲۰ مین به کوک گفتم حوصله ام سررفته گفت بیا بریم بچرخیم و یکم برقصیم منم قبول کردم تو جمع حس میکردم نگاه خیلی بدی رومه داشت عذابم میداد که دیدمم مممم
نمیخوام یهو تمومش کنم پس ادامه میدم
یهو وقتی کوک کمرمو گرفت و من دستمو بهش حلقه کرده بودم جی هو رو دیدم انگار میخواست بیاد مارو بکشه
ات: کوک
کوک: جانم
ات: جی هو
کوک: بهترا دیگه بهش فکر نکنی بیخیالش بابا اون نمیتونه هیج گوهی بخوزه
ات: کوک چی میگی واسه خودت جی هو اینجاس زل زده بهم
کوک نگاش خورد به جی هو داشتن با نگاشون همو میخوردن
لیان: دختر تو معلوم هس کدوم گوریی
ات: خوابم میاد چرا بهم زنگ زدیییییی حالت خمار
لیان: احمق باید بیای شرکت کلی کار دارییم تازه عکس برداری داریم و کلی لباس باید طرح کنییییی
ات طراح هم هس کجایییییییییییییییی
ات یاخداااااا یا قبر بنی هاشم الان میام
تف تو این روز کنن که من باید با شوک از خواب نازنیم جدا شم بدو بدو رفتم شرکت رفتم شرکت ساعت پنج کارمون تموم که دیدم کوک ۷ تماس بی پاسخ داشته زنگ زدم بهش گفتم اونجا چه اتفاقی افتاده خدایا دیگه نمیتونم
کوک: به به خانم بالاخره خواست جواب بده
ات: کوک ببحشید شرکتم همین الان کارام تموم شد
کوک: دارم میام دنبالت
ات: چییییییی
کوک کر شدم دختررررررر
ات: کوک. من. وضعم خوب نیس
کوک: میخوام بریم جشن بابا میام دنبالت میرم خونه امادشو. ببعد میریم
ات باش
کوک رسید
ات سلام.
کوک علیک
میبینم یه. بچه ایی ناراحته
ات اولا ناراحت نیستم دوم بچه هم خودتییی
کوک باشه
رسدیم خونه کوک بیا داخل.
برو بشین تا اماده شم.
رفتم تو اتاق یه. دوش گرفتم که یهو کوک. جلوم ظاهر شد. یا. خدا. کوک. تو اینجا چکار میکنی
کوک: اومدم اتاق زن ایندمو. ببینم. مشکلی هس
ات نه ولی من. میخوام. لباس یپوشم برو بیرون لطفا
کوک: باشه زیر لب بالاخره که من. مییبینمت با خنده
ات: موهامو بافت کردم جلوشویکم فر کردم میکاپ لایتی کردم و کت و دامنو پوشیدم و رفتم بیرون
کوک من امادم
ویو کوک
باشه بریی........... مکث ات چقد قشنگ شدی با حیرت
رفتیم سوار شدم به طرف جشن حرکت کردیم
ویو ات کوک یه کت، شلوار پوشیده بود که خیلی بهش میمومد بچه خیلس کراشه
دوست داشتم بغلش کنم. وخفش کنم (ات عزیز شما گوه خوردی بلع جانم)
رسیدیم به جشن کوک دستمو گرفت و وارد شدیم که بیشتر کاپل ها اونجا بودن رفتیم سلام کردیم چشن دوست کوک و دوست دخترش بود
رفتیم نشستیم رو صندلی و بعد ۲۰ مین به کوک گفتم حوصله ام سررفته گفت بیا بریم بچرخیم و یکم برقصیم منم قبول کردم تو جمع حس میکردم نگاه خیلی بدی رومه داشت عذابم میداد که دیدمم مممم
نمیخوام یهو تمومش کنم پس ادامه میدم
یهو وقتی کوک کمرمو گرفت و من دستمو بهش حلقه کرده بودم جی هو رو دیدم انگار میخواست بیاد مارو بکشه
ات: کوک
کوک: جانم
ات: جی هو
کوک: بهترا دیگه بهش فکر نکنی بیخیالش بابا اون نمیتونه هیج گوهی بخوزه
ات: کوک چی میگی واسه خودت جی هو اینجاس زل زده بهم
کوک نگاش خورد به جی هو داشتن با نگاشون همو میخوردن
۲.۳k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.