رمان:بازی عشق
ویو آکاری
از خواب بیدار شدم احساس کردم یچی دور کمرمه فکر کردم پتو عه نگاه کردم پشمام ریخت دست جونگ سو بود بعد برگشتمو دیدم که بله خودشه سرمو برگر دونم تا خواستم بلند شم.....
ویو جونگ سو
از خواب بیدار شدم دیدم که اکاری داره بر میگرده سریع چشامو بستم بعد فهمیدم دوباره روشو کرده اونور برای همین چشامو باز کردم تا خواست بلند شه دستمو چسپوندم به تختو اومد سر جاش همون حالتی که از دیشب خوابیده بودیم
آکاری :آخ
جونگ سو: میخواستی کجا بری ؟
آکاری: ها!! جونگ سو تو بیدار بودی؟
جونگ سو: بیدار بودم که چی جوابمو بده
آکاری: هیچی فقط خواستم بدونم ساعت چنده؟
جونگ سو: صبر کن الان بهت میگم. ساعت ۵صبح
بعد از اینکه بهش گفتم با دستم که دورش حلقه شده بود کشیدمش سمت خودم فقط دو سه سانت لبم با گردنش فاصله داشت خیلی دلم می خواست گازش بگیرم ولی حوصله نداشتم
آکاری: جونگ سو ؟
جونگ سو: هوم؟
آکاری: میشه بری عقب تر ؟
جونگ سو: نه نمیشه برا چی ؟
آکاری :آیی آخه نفست خیلی داغه گردنم داره میسوزه آیی
تا اینو گفت لبمو چسپوندم به گردنشو شروع کردم به آرومی مک زدن
آکاری :ج... جونگ سو گ.. گفتم برو ع..عقب تر نه ا..اینکه بچسپی بهم ایی (آیی یعنی داره دردش میگیره)
سرعت مکیدنمو بیشتر کردمو صداش بیشتر شد
آکاری :آییییی د...داره دردم م...میگیره!!
یه ثانیه لبمو از گردنش جدا کردمو گفتم
جونگ سو:به کیرم
آکاری: ایییی ی..یواش تر ایییی
هرچی میگفت تند ترش می کردمو کم کم حوصلم از اینقدر مکیدن تموم شدو شروع کردم به گاز گرفتن
آکاری :ایییییییی ج.... جونگ سو ب....بس ک...کن اییییییییییی
آکاری :ایییی خ....خواهش م...میکنم ج... جونگ سو آییییییی
آکاری: ایییی ج...جونگ سو اییییییییی
آکاری :ایییییییییییییی
همینجور گازش می گرفتم که یهو دستمو پس زد از لبم جدا شد کنار تخت ایستادو گردنشو گرفت منم بلند شدم رفتم کنارش ایستادم
آکاری: اییییی آخ داره میسوزه
جونگ سو: بزار ببینم چیه که این قدر سرو صدا می کنی
بعد دستشو از رو گردنش بر داشتمو دیدم .....
جونگ سو: ا...اکاری گ..گردنت!!
آکاری :گردنم چی؟
بعد دستشو نگاه کرد . بهش حق میدم سرو صدا کنه آخه اینجوری که من گازش گرفتم گردنش داره خون میاد
آکاری :جونگ سو از گردنم داره خون میاد !!!
سریع رفتم دستمال آوردمو آب یخ دستمالو خیس کردم و گذاشتم رو گردنش که خونه بند بیاد
آکاری: اییی یواش تر گردنم داره میسوزه
جونگ سو: باشه
دیدم آکاری چیزی نمی گه نگاش کردم از تعجب چشاش از کاسه بیرون زده بود
جونگ سو: چی شده ؟
آکاری :هیچی ولش کن
از خواب بیدار شدم احساس کردم یچی دور کمرمه فکر کردم پتو عه نگاه کردم پشمام ریخت دست جونگ سو بود بعد برگشتمو دیدم که بله خودشه سرمو برگر دونم تا خواستم بلند شم.....
ویو جونگ سو
از خواب بیدار شدم دیدم که اکاری داره بر میگرده سریع چشامو بستم بعد فهمیدم دوباره روشو کرده اونور برای همین چشامو باز کردم تا خواست بلند شه دستمو چسپوندم به تختو اومد سر جاش همون حالتی که از دیشب خوابیده بودیم
آکاری :آخ
جونگ سو: میخواستی کجا بری ؟
آکاری: ها!! جونگ سو تو بیدار بودی؟
جونگ سو: بیدار بودم که چی جوابمو بده
آکاری: هیچی فقط خواستم بدونم ساعت چنده؟
جونگ سو: صبر کن الان بهت میگم. ساعت ۵صبح
بعد از اینکه بهش گفتم با دستم که دورش حلقه شده بود کشیدمش سمت خودم فقط دو سه سانت لبم با گردنش فاصله داشت خیلی دلم می خواست گازش بگیرم ولی حوصله نداشتم
آکاری: جونگ سو ؟
جونگ سو: هوم؟
آکاری: میشه بری عقب تر ؟
جونگ سو: نه نمیشه برا چی ؟
آکاری :آیی آخه نفست خیلی داغه گردنم داره میسوزه آیی
تا اینو گفت لبمو چسپوندم به گردنشو شروع کردم به آرومی مک زدن
آکاری :ج... جونگ سو گ.. گفتم برو ع..عقب تر نه ا..اینکه بچسپی بهم ایی (آیی یعنی داره دردش میگیره)
سرعت مکیدنمو بیشتر کردمو صداش بیشتر شد
آکاری :آییییی د...داره دردم م...میگیره!!
یه ثانیه لبمو از گردنش جدا کردمو گفتم
جونگ سو:به کیرم
آکاری: ایییی ی..یواش تر ایییی
هرچی میگفت تند ترش می کردمو کم کم حوصلم از اینقدر مکیدن تموم شدو شروع کردم به گاز گرفتن
آکاری :ایییییییی ج.... جونگ سو ب....بس ک...کن اییییییییییی
آکاری :ایییی خ....خواهش م...میکنم ج... جونگ سو آییییییی
آکاری: ایییی ج...جونگ سو اییییییییی
آکاری :ایییییییییییییی
همینجور گازش می گرفتم که یهو دستمو پس زد از لبم جدا شد کنار تخت ایستادو گردنشو گرفت منم بلند شدم رفتم کنارش ایستادم
آکاری: اییییی آخ داره میسوزه
جونگ سو: بزار ببینم چیه که این قدر سرو صدا می کنی
بعد دستشو از رو گردنش بر داشتمو دیدم .....
جونگ سو: ا...اکاری گ..گردنت!!
آکاری :گردنم چی؟
بعد دستشو نگاه کرد . بهش حق میدم سرو صدا کنه آخه اینجوری که من گازش گرفتم گردنش داره خون میاد
آکاری :جونگ سو از گردنم داره خون میاد !!!
سریع رفتم دستمال آوردمو آب یخ دستمالو خیس کردم و گذاشتم رو گردنش که خونه بند بیاد
آکاری: اییی یواش تر گردنم داره میسوزه
جونگ سو: باشه
دیدم آکاری چیزی نمی گه نگاش کردم از تعجب چشاش از کاسه بیرون زده بود
جونگ سو: چی شده ؟
آکاری :هیچی ولش کن
۱.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.