پارت: ۲
پارت: ۲
ات بعد از تشکر کردن رفت به سمت سرویس بهداشتی تا ابی به صورتش بزنه چون قلبش مثل چی میتپید اونم بخاطر اینکه چند دقیقه ی پیش تو بغل کوک بود ات کم کم داره باورش میشه که عاشق کوک شده
کوک بعد از رفتن ات چشمش به جیمینی که داره با تاسف بهش نگاه میکنه افتا و
کوک: چیه چرا اینجوری نگام میکنی
جیمین: واقعا که ، توبهترین موقعیت برای اعتراف کردن بودی ولی توی احمق این فرصت و از دست دادی
کوک: جیمین توقع نداشته باش وقتی ات افتاده بود یهویی بهش بگم که ات من دوست دارم دختره همین جوریش تو شوک بود اینو بهش میگفتم قشنگ سکته میکرد
جیمین: پس کی میخوای، بهش بگی
کوک: من هنوز نمیدونم که ات دوسم داره یا نه اول باید بفهمم بعد بهش، بگم و یا باید به خودم علاقمند کنم بعد بهش اعتراف کنم
جیمین : اهه .. کوک
کوک: به نظرم گزینه ی دوم و باید عملی کنم چطوره، نظر تو چیه
جیمین : نمیدونم هر کاری میکنی به نظرم زود تر تا از دستش ندادی بهش، اعتراف کن
دینگ دینگ( مثلا زنگ کلاس)
ات:
زنگ خورد منو میا رفتیم تو کلاس و من رفتم سر جام منو میا سر یه میز، میشینیم و کوک و جیمین هم سر یه میز
از موقع شروع کلاس نگاه های سنگینی روم هس میکردم فهمیدم که کوک داره نگام میکنه منم از نگاش کمی معذب شدم ولی اهمیت ندادم و به درس گوش دادم
کوک: از موقع شروع کلاس نمیتونستم ازش چشم بردارم کل طی کلاس هواسم به ات بود اصلا به درس توجهی نمیکردم
تا اینکه...
دینگ دینگ( زنگ تفریح)
همه رفته بودن بیرون و منو ات تنها شده بودیم ات از کیفش یه کتاب در اورد و میخواست بره بیرون که من جلو شو گرفتم تا نتونه بره
دستم و دو طرف سرش گذاشتم اون فقد داشت بهم نگاه میکرد اما با تعجب
ات: دا.... داری... چی... چیکار میکنی
کوک : هیچی فقط دلم خواست یکم اذیتت کنم
ات: چهره ام و عصبی کردم و گفتم..... بس کن دیگه چقدر میخوای منو اذیت کنی خسته شدم دیگه، همش داری اذیتم میکنی خسته نشدی(وگریه اش گرفت)و رفت
کوک وقتی دید که ات داره گریه میکنه به خودش لعنت فرستاد و گفت... اه کوک گند زدی به همچی رفتی
جیمین : واقعا هم گند زدی
کوک: جیمین اصلا حوصله تو رو ندارم
جیمین: در جریان باش که اون کسی که تو چشماش رو خیس کردی خواهر منه
کوک : میدونم خواهر توعه ولی من کاری نکردم نخواهم کرد که بخوام گریه اش و در بیارم
جیمین: بهت گفتم زود تر بهش اعتراف کن و ازارش نده
کوک : جیمین باشه بس کن فعلا...به جای اینکه بخوام بهش بگم که دوسش دارم باید اول برای اینکه گریه اش رو در اوردم عذر خواهی کنم
از کلاس اومدم بیرون و رفتم دنبال ات که دیدم پشت مدرسه نشسته و داره گریه میکنه قلبم با باریدن اشکاش تیر میکشید
رفتم پیشش نشستم وقتی حظور منو پیش خودش هس کرد سرش رو اورد بالا و بهم نگاه کرد و گفت...
لایک❤بوس
ات بعد از تشکر کردن رفت به سمت سرویس بهداشتی تا ابی به صورتش بزنه چون قلبش مثل چی میتپید اونم بخاطر اینکه چند دقیقه ی پیش تو بغل کوک بود ات کم کم داره باورش میشه که عاشق کوک شده
کوک بعد از رفتن ات چشمش به جیمینی که داره با تاسف بهش نگاه میکنه افتا و
کوک: چیه چرا اینجوری نگام میکنی
جیمین: واقعا که ، توبهترین موقعیت برای اعتراف کردن بودی ولی توی احمق این فرصت و از دست دادی
کوک: جیمین توقع نداشته باش وقتی ات افتاده بود یهویی بهش بگم که ات من دوست دارم دختره همین جوریش تو شوک بود اینو بهش میگفتم قشنگ سکته میکرد
جیمین: پس کی میخوای، بهش بگی
کوک: من هنوز نمیدونم که ات دوسم داره یا نه اول باید بفهمم بعد بهش، بگم و یا باید به خودم علاقمند کنم بعد بهش اعتراف کنم
جیمین : اهه .. کوک
کوک: به نظرم گزینه ی دوم و باید عملی کنم چطوره، نظر تو چیه
جیمین : نمیدونم هر کاری میکنی به نظرم زود تر تا از دستش ندادی بهش، اعتراف کن
دینگ دینگ( مثلا زنگ کلاس)
ات:
زنگ خورد منو میا رفتیم تو کلاس و من رفتم سر جام منو میا سر یه میز، میشینیم و کوک و جیمین هم سر یه میز
از موقع شروع کلاس نگاه های سنگینی روم هس میکردم فهمیدم که کوک داره نگام میکنه منم از نگاش کمی معذب شدم ولی اهمیت ندادم و به درس گوش دادم
کوک: از موقع شروع کلاس نمیتونستم ازش چشم بردارم کل طی کلاس هواسم به ات بود اصلا به درس توجهی نمیکردم
تا اینکه...
دینگ دینگ( زنگ تفریح)
همه رفته بودن بیرون و منو ات تنها شده بودیم ات از کیفش یه کتاب در اورد و میخواست بره بیرون که من جلو شو گرفتم تا نتونه بره
دستم و دو طرف سرش گذاشتم اون فقد داشت بهم نگاه میکرد اما با تعجب
ات: دا.... داری... چی... چیکار میکنی
کوک : هیچی فقط دلم خواست یکم اذیتت کنم
ات: چهره ام و عصبی کردم و گفتم..... بس کن دیگه چقدر میخوای منو اذیت کنی خسته شدم دیگه، همش داری اذیتم میکنی خسته نشدی(وگریه اش گرفت)و رفت
کوک وقتی دید که ات داره گریه میکنه به خودش لعنت فرستاد و گفت... اه کوک گند زدی به همچی رفتی
جیمین : واقعا هم گند زدی
کوک: جیمین اصلا حوصله تو رو ندارم
جیمین: در جریان باش که اون کسی که تو چشماش رو خیس کردی خواهر منه
کوک : میدونم خواهر توعه ولی من کاری نکردم نخواهم کرد که بخوام گریه اش و در بیارم
جیمین: بهت گفتم زود تر بهش اعتراف کن و ازارش نده
کوک : جیمین باشه بس کن فعلا...به جای اینکه بخوام بهش بگم که دوسش دارم باید اول برای اینکه گریه اش رو در اوردم عذر خواهی کنم
از کلاس اومدم بیرون و رفتم دنبال ات که دیدم پشت مدرسه نشسته و داره گریه میکنه قلبم با باریدن اشکاش تیر میکشید
رفتم پیشش نشستم وقتی حظور منو پیش خودش هس کرد سرش رو اورد بالا و بهم نگاه کرد و گفت...
لایک❤بوس
۱.۸k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳