وقتی دکتر بود و ...
وقتی دکتر بود و ...
صبح
ات : داشت گریه میکرد و به خودش میپیچید تهیونگ که از خاب بیدار شده بود با نگرانی گفت
تهیونگ : چی شده ات
ات : دلمممم
تهیونگ : بیا این و بخور
ات: ایی باشع
تهیونگ بغلش کرد و بردش حموم
اومدن بیرون لباس پوشیدن ورفتن پایین
لیا نشسته بود و فیلم میدید
تهیونگ : هویی خدمتکارا کجان
لیا : بهشون مرخصی دادم
تهیونگ : عههه که سر خود بهشون مرخصی میدی؟ بلند شو صبحونه درست کن سریع
لیا : مگه خدمتکارتم
تهیونگ : اره هسی
لیا :...
صبح
ات : داشت گریه میکرد و به خودش میپیچید تهیونگ که از خاب بیدار شده بود با نگرانی گفت
تهیونگ : چی شده ات
ات : دلمممم
تهیونگ : بیا این و بخور
ات: ایی باشع
تهیونگ بغلش کرد و بردش حموم
اومدن بیرون لباس پوشیدن ورفتن پایین
لیا نشسته بود و فیلم میدید
تهیونگ : هویی خدمتکارا کجان
لیا : بهشون مرخصی دادم
تهیونگ : عههه که سر خود بهشون مرخصی میدی؟ بلند شو صبحونه درست کن سریع
لیا : مگه خدمتکارتم
تهیونگ : اره هسی
لیا :...
۴.۰k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.