همه چی از اون شب شروع شد...؟!p21
یونجی ویو.
وایی الاناس که شارژم تموم شه...یعنی منظورم اینه که خوابم ببره...
هنوز تو شک جرعت جیمین بودم که...
یه بطری دیگه رائون بهم تعارف کرد منم که تو حال خودم نبودم همشو کشیدم بالا...اختیارم دست خودم نبود کاملا مست بودم نمیدوستم دارم چیکار میکنم که...
بار بیستوپنجم:کوک و یونجی بدبخت....
کوک:ج ح
+ح نه نه نه ج
کوک:هومممممم...خب...اهاا!خب برو بشین رو پای جیمین هیونگ...
_یاااا چه گیری دادین به منو یونجی؟
+*جیمینو حل داد رو صندلیش*یااا جیمین بشین بابا یه جرعته دیگه...هوم؟*خمار و کیوت*
_هومم باشه...
یونجی نشست رو پاهای جیمین و جیمین داشت عرق میکرد و...
_یونجی شی میگم میشه یکم بیای عقب تر اخه دقیقا رو زانوهامی.زانو ها...
با افتادن یونجی روی خودش حرفش قطع شد...یونجی به کیوت تمرین حالت ممکن افتاد رو سینه های جیمین...
جیمین از این اتفاق ناگهانی شوکه شد ولی سریع به خودش اومد و...
_بچه ها یونجی خوابیده من میرم بزارمش خونش...
همه یه باشه گفتن و جیمین یونجی رو براید بغل کرد و گذاشتش تو ماشین... رسید به خونه یونجی و خواست درو باز کنه ولی یادش افتاد کیف یونجی تو بار جا موندههه...
پس مجبور شد ببرش خونه خودش...
جیمین یونجی رو برد داخل و دوباره براید بغلش کرد و گذاشت رو تخت...میخواست بره کههه...
ادامه دارد...
بچه ها ناراحتم از دستتون...چرا شرتای پارت قبلی نرسوندین؟با ایکه شرطا نرسیده بود من گذاشتم...
ممکنه تا بعد امتحانا نباشم یا دیر به دیر بزارم ولی لطفا حمایت کنید...
این پارت شرط...
نداره...
ولی من انتظار حمایت دارم ازتون...
وایی الاناس که شارژم تموم شه...یعنی منظورم اینه که خوابم ببره...
هنوز تو شک جرعت جیمین بودم که...
یه بطری دیگه رائون بهم تعارف کرد منم که تو حال خودم نبودم همشو کشیدم بالا...اختیارم دست خودم نبود کاملا مست بودم نمیدوستم دارم چیکار میکنم که...
بار بیستوپنجم:کوک و یونجی بدبخت....
کوک:ج ح
+ح نه نه نه ج
کوک:هومممممم...خب...اهاا!خب برو بشین رو پای جیمین هیونگ...
_یاااا چه گیری دادین به منو یونجی؟
+*جیمینو حل داد رو صندلیش*یااا جیمین بشین بابا یه جرعته دیگه...هوم؟*خمار و کیوت*
_هومم باشه...
یونجی نشست رو پاهای جیمین و جیمین داشت عرق میکرد و...
_یونجی شی میگم میشه یکم بیای عقب تر اخه دقیقا رو زانوهامی.زانو ها...
با افتادن یونجی روی خودش حرفش قطع شد...یونجی به کیوت تمرین حالت ممکن افتاد رو سینه های جیمین...
جیمین از این اتفاق ناگهانی شوکه شد ولی سریع به خودش اومد و...
_بچه ها یونجی خوابیده من میرم بزارمش خونش...
همه یه باشه گفتن و جیمین یونجی رو براید بغل کرد و گذاشتش تو ماشین... رسید به خونه یونجی و خواست درو باز کنه ولی یادش افتاد کیف یونجی تو بار جا موندههه...
پس مجبور شد ببرش خونه خودش...
جیمین یونجی رو برد داخل و دوباره براید بغلش کرد و گذاشت رو تخت...میخواست بره کههه...
ادامه دارد...
بچه ها ناراحتم از دستتون...چرا شرتای پارت قبلی نرسوندین؟با ایکه شرطا نرسیده بود من گذاشتم...
ممکنه تا بعد امتحانا نباشم یا دیر به دیر بزارم ولی لطفا حمایت کنید...
این پارت شرط...
نداره...
ولی من انتظار حمایت دارم ازتون...
۲.۲k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.