p:15 بلکتن
لیسا: حالا حست چیه
جیمین: نمیدونم لیسا فقط میدونم هیچ کدوم از اینای که بهم گفتی نیست از این ورم احساساتم شبیه اولیست
لیسا: میدونی دوست داشتن از کجا تموم میشه
جیمین:من دوست داشتن رو نمیدونم حالا تاریخش انقضاشو بدونم
لیسا: یه ده دقیقه جدی باش
جیمین:نمیدونم درسته یا نه ولی طبق چیزی که گفتی مطمعنم زمانی که بدست میاریش دیگه تموم میشه
لیسا: اره درسته، ولی تو دوسش نداری عاشقشی، شیش دلیل برات اوردم که نشونه عشق، تو تکلیفت با خودت روشن نیست چون عاشقشی ولی همزمان ازش متنفری، خوب منم بودم گیج میشدم
جیمین:اره راست میگی، من عاشقشم و همزمان ازش متنفرم، چیکار کنم برای این توضیح داری اون دوست پسر داره و الان من دسته سومم چیکار کنم تو بگو
اشکاش رو پاک کرد سرش رو توی دستاش گرفت
لیسا: دلیل هفتم تو بخاطرش اشک میریزی، دلیل هشتم میخوایم ولی نمیتونی ببخشیش، دلیل نهم بخاطر اینکه دوست پسر داره بهم ریختی
جیمین: اره من عاشقشم
لیسا خبر خوب، من برای اینکه زیر زبونتو بکشم گفتم دوست پسر داره در واقعه نداره
جیمین با برق چشماش نگام کرد
جیمین: واقعا
سری تکون دادم که ادامه داد
جیمین: جنی راست میگفت تو یه پوکر باز قهاری
لیسا: دلیل دهم با شنیدن سینگل رزی چشمات برق زد، فقط یه دلیل دیگه مونده نزدیکی
بلند شدم برم از الاچیق بیرون که با صدای جیمین متوقف شدم نزدیک قاب ورودی الاچیق بودم چرخیدم سمتش
جیمین: چطوری بهش برسم
لیسا: خودت رو ثابت کن
جیمین: تو خودت عشقم رو به ده روش بهم ثابت کردی پس بهتر از من میدونی
لیسا:تو نه، رزی باید خودش رو بهت ثابت کنه
لبخندی زدم ادامه دادم
لیسا: اوپا فایتینگ
به سمت ویلا رفتم در رو باز کردم وارد شدم با 9 جفت چشم کنجکاو اندازه هسته زردآلو مواجه شدم
لیسا: فضولی موقوف خودشون بهتون میگن
صدای اعتراض همه بلند شد
جنی: یا لیسایا
لیسا: اونی تو که میدونی وقتی میگن هیش، تیکه تیکه من کنن حتی یک کلمشم نمیگم
دوباره صدای اعتراض همه دوباره بلند شد، نمیخواستم اینکار رو بکنن ولی دیگه مجبورم کردن یه کارت دیگه رو باید رو کنم
لیسا:جنیا خودت میگی بگو چه اتفاقی توی رابطشون افتاده، باید بگم که چه اتفاقی توی رابطه تو کای افتاد
جنی سکوت کرد
لیسا: جیسویا باید بگم بین تو بوهیون چه خبر بود
جیسو هم به جنی پیوست
لیسا: ایو اونی بگم بین تو لی جونگ سونگ چخبره
ایو هم سکوت کرد
لیسا: تهیونگ اوپا فکر نکن از احساساتت خبر ندارم
تهیونگ هم سکوت کرد
لیسا: میبینین همیه شما برای رابطه بقیه کنجکاوین ولی خودتون روابطی دارین که دوست ندارین بقیه راجبش بدونن، ده دقیقه درک کنید
میچا: لیسایا فکر نمیکنی خودت کنجکاوی
جیمین: نمیدونم لیسا فقط میدونم هیچ کدوم از اینای که بهم گفتی نیست از این ورم احساساتم شبیه اولیست
لیسا: میدونی دوست داشتن از کجا تموم میشه
جیمین:من دوست داشتن رو نمیدونم حالا تاریخش انقضاشو بدونم
لیسا: یه ده دقیقه جدی باش
جیمین:نمیدونم درسته یا نه ولی طبق چیزی که گفتی مطمعنم زمانی که بدست میاریش دیگه تموم میشه
لیسا: اره درسته، ولی تو دوسش نداری عاشقشی، شیش دلیل برات اوردم که نشونه عشق، تو تکلیفت با خودت روشن نیست چون عاشقشی ولی همزمان ازش متنفری، خوب منم بودم گیج میشدم
جیمین:اره راست میگی، من عاشقشم و همزمان ازش متنفرم، چیکار کنم برای این توضیح داری اون دوست پسر داره و الان من دسته سومم چیکار کنم تو بگو
اشکاش رو پاک کرد سرش رو توی دستاش گرفت
لیسا: دلیل هفتم تو بخاطرش اشک میریزی، دلیل هشتم میخوایم ولی نمیتونی ببخشیش، دلیل نهم بخاطر اینکه دوست پسر داره بهم ریختی
جیمین: اره من عاشقشم
لیسا خبر خوب، من برای اینکه زیر زبونتو بکشم گفتم دوست پسر داره در واقعه نداره
جیمین با برق چشماش نگام کرد
جیمین: واقعا
سری تکون دادم که ادامه داد
جیمین: جنی راست میگفت تو یه پوکر باز قهاری
لیسا: دلیل دهم با شنیدن سینگل رزی چشمات برق زد، فقط یه دلیل دیگه مونده نزدیکی
بلند شدم برم از الاچیق بیرون که با صدای جیمین متوقف شدم نزدیک قاب ورودی الاچیق بودم چرخیدم سمتش
جیمین: چطوری بهش برسم
لیسا: خودت رو ثابت کن
جیمین: تو خودت عشقم رو به ده روش بهم ثابت کردی پس بهتر از من میدونی
لیسا:تو نه، رزی باید خودش رو بهت ثابت کنه
لبخندی زدم ادامه دادم
لیسا: اوپا فایتینگ
به سمت ویلا رفتم در رو باز کردم وارد شدم با 9 جفت چشم کنجکاو اندازه هسته زردآلو مواجه شدم
لیسا: فضولی موقوف خودشون بهتون میگن
صدای اعتراض همه بلند شد
جنی: یا لیسایا
لیسا: اونی تو که میدونی وقتی میگن هیش، تیکه تیکه من کنن حتی یک کلمشم نمیگم
دوباره صدای اعتراض همه دوباره بلند شد، نمیخواستم اینکار رو بکنن ولی دیگه مجبورم کردن یه کارت دیگه رو باید رو کنم
لیسا:جنیا خودت میگی بگو چه اتفاقی توی رابطشون افتاده، باید بگم که چه اتفاقی توی رابطه تو کای افتاد
جنی سکوت کرد
لیسا: جیسویا باید بگم بین تو بوهیون چه خبر بود
جیسو هم به جنی پیوست
لیسا: ایو اونی بگم بین تو لی جونگ سونگ چخبره
ایو هم سکوت کرد
لیسا: تهیونگ اوپا فکر نکن از احساساتت خبر ندارم
تهیونگ هم سکوت کرد
لیسا: میبینین همیه شما برای رابطه بقیه کنجکاوین ولی خودتون روابطی دارین که دوست ندارین بقیه راجبش بدونن، ده دقیقه درک کنید
میچا: لیسایا فکر نمیکنی خودت کنجکاوی
۲.۷k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.